Thursday, October 19, 2017

گونآز تی وی نین جانلی پروگرامنیدا: سیاسی آراشدیرما   
  
 موضوع: فارس شونیزمنین ماهیتی و ملّی حرکت

 احمد  اوبالی - اومود  دوزگون
  June 02, 2011  پنجشنبه  ۲۳  خرداد ۱۳۹۰

بیرینجی بوْلوْم:
۱- فارس شوونیزمینین تفکوری
۲- شوونیزم  دولتی فارس
۳-  شوونیزم میللی فارس
ایکینجی بوْلوْم:
۱-چوزوم یولاری
۲- سیاسی اصلاحاتین ایمکانسیزلیقی
۳- سیستمین کوکویندن ده یشیلمه سی
۴- میللت لرین  داخلی استعمار آلتیندان قورتولوشی و مستقل دولت قورماسی

June 02, 2011
Qonu: Fars şovinizminin mahiyyəti və milli hərəkət 

  Əhməd Obali - Umud  Düzgün


  ائدین  Cpoy-Paste باخماق اوچون لوتفن یوتوب لینکینی 
   منیم یوتوب
   کانالیما  (Umud Duzgun)
 و یا
  کانالینا مراجعت ائدین GunazTv



بیرنجی بولوم
https://www.youtube.com/watch?v=jE1_j7_2_Mc&t=67s
ve ya و یا 
https://www.youtube.com/watch?v=tfdH90J_2p8

                                                                  
ایکینجی بولوم
https://www.youtube.com/watch?v=GNVx6cqoso8
ve ya و یا
https://www.youtube.com/watch?v=tEEkAf37p5g&t=896s

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////

مانقورد پان ایرانیست لر:
مجله کاوه برلین - تقی زاده و...معتقد بودند آریایی هستند و باید از نوک پا تا فرق سر فرنگی شد. 
سردبیر سید حسن تقی‌زاده، محمدعلی جمالزاده، محمد قزوینی
دسته‌بندی سیاسی
بسامد دوهفته‌نامه - ماهنامه
نخستین شماره ۲۴ ژانویه ۱۹۱۶
واپسین شماره ۳۰ مارس ۱۹۲۲
کشور آلمان
مجله ایرانشهر:ایرانشهر مجله‌ای است که حسین کاظم‌زاده تبریزی آن را منتشر می‌ساخت. این مجله بین سال‌های ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۶ خورشیدی در برلین منتشر و در حدود ۴۰ شهر ایران پخش می‌شد. با حفظ نژاد پرستی آریایی بازگشت به روح ایرانی و شرق مذهب زرتشی و شیعه شعوبیه که نوعی مقابله با سنی عثمانی نیز هست.
مجله نامه فرنگستان: ارانی در دوران نوجوانی به مدرسه طلبگی رفته بود..تقی ارانی  دانش‌آموخته دانشگاه برلین بود و از اعضای برجسته گروه ۵۳ نفر بود که از اواخر سال ۱۳۱۵ تا اوایل سال ۱۳۱۶ به تدریج دستگیر و در زندان موقت تهران و قصر زندانی شدند  در ۱۳۱۸ به علت بیماری تیفوس در زندان درگذشت..ارانی مجله نامه فرنگستان توسط حلقه برلین که خیلی رادیکالتر از کاوه بود منتشر کرد. در اواسط سال‌های جنگ جهانی اول، یک گروه کوچک از روشنفکران ایرانی «مجله کاوه» که علیه دشمنان آلمان و برای استقلال ایران فعالیت می‌کرد، منتشر کردند.[۵] بعد از شکست آلمان در جنگ اول جهانی (۱۹۱۸-م)، گروه نویسندگان دوره اول مجله «کاوه» شامل: محمد قزوینی، محمدعلی تربیت، ابراهیم پورداود، حسین کاظم‌زاده ایرانشهر، فضلعلی مجتهد تبریزی، محمدعلی جمالزاده و حسن تقی‌زاده به جز جمالزاده و تقی‌زاده، بقیه متفرق شدند. تقی ارانی که از طرف دولت به آلمان اعزام شده بود پس از ورود به برلین به مدت دو سال از فعالین ناسیونالیست افراطی بود و با مجله ایرانشهر و نامه فرنگستان همکاری داشت.

تقی ارانی سه سال بعد از جدایی از جریان ناسیونالیسم افراطی، در کتاب «پسیکولوژی فردی» دربارهٔ تغییر و تحول فکری در انسان چنین می‌نویسد:
«هیچ قضیه را نمی‌توان عاری از شرایط زمان و مکان و شخص متفکر تحقیق نمود. از طرف دیگر حالت شعور، هوشیاری و دانستن از خود دائماً تغییر می‌کند. خود اجتماعی من در چند سال پیش با اکنون فرق دارد…»
- مجله آینده  : محمود افشار در سال ۱۳۰۴ مجلهٔ آینده را تأسیس کرد که ابتدا دو سال (۲۴ شماره) منتشر شد. سپس از سال ۱۳۲۳ انتشار آن را از سر گرفت و ۱۶ شمارهٔ مجله طبع شد. انتشار مجلهٔ آینده را یک بار دیگر در سال ۱۳۳۸ تجدید کرد و تنها ۶ شماره انتشار داد. دورهٔ جدید مجله آینده در سال ۱۳۵۸ توسط فرزندش ایرج افشار آغاز به انتشار کرد.
همین روشنفکران فاشیست رضاخان را مستبد اصلاحگر و منورالفکر
و فروغی به اسم رضاخان پهلوی را اضافه میکند. 
مجله آینده اینبار در تهران چاپ میشود. و تفکر فاشیستی را وارد سیستم دولی میکنند. 
محمود افشار(۱۳۶۳ در تهران مرد ۹۰ساله)، علی اکبر داور، تقی زاده ، کاظم زاده ایرانشهر، شفق، ارانی و..
اعضای بنیاد موقوفه افشار: ایرج افشار سید جعفر شهیدی جواد شیخ‌الاسلامی اصغر مهدوی یحیی مهدوی مصطفی محقق داماد حسن انوری جلال خالقی مطلق محمدرضا شفیعی کدکنی محمود امیدسالار ژاله آموزگار فتح‌الله مجتبایی کاوه بیات سید محمود دعایی علی‌محمد میر ساسان دکتر افشار مهربانو دکتر افشار آرش افشار مهدی آذر حبیب‌الله آموزگار جمشید آموزگار نادر افشار بهروز افشار یزدی الله‌یار صالح منوچهر مرتضوی محمدعلی هدایتی
مسئولان انتشارات
کریم اصفهانیان محمد افشین وفایی
برندگان جایزه موقوفه افشار:
نذیر احمد (۱۳۶۸) غلام‌حسین یوسفی (۱۳۶۹) امین عبدالمجید بدوی (۱۳۶۹) محمد دبیرسیاقی (۱۳۷۰) ظهورالدین احمد (۱۳۷۰) جان هون نین (۱۳۷۵) کمال‌الدین عینی (۱۳۷۷) منوچهر ستوده (۱۳۷۹) کلیفورد ادموند باسورث (۱۳۸۰) عبدالحسین زرین‌کوب (۱۳۸۲) فریدون مشیری (۱۳۸۲) تسونه یو کورویانگی (۱۳۸۲) ریچارد فرای (۱۳۸۳) هانس دوبروین (۱۳۸۵) نجیب مایل هروی (۱۳۸۶) شارل هانری دو فوشه کور (۱۳۸۶) بدرالزمان قریب (۱۳۸۷) برت فراگنر (۱۳۸۹) احمد منزوی (۱۳۹۰) آنجلو میکله پیه مونتسه (۱۳۹۰) احمد اقتداری (۱۳۹۲) محمدعلی موحد (۱۳۹۴) هوشنگ ابتهاج (۱۳۹۵) ژیلبر لازار (۱۳۹۶) علی‌اشرف صادقی (۱۳۹۷) یوشیفوسا سکی (۱۳۹۸) محمدرضا باطنی (۱۳۹۹)

  

Thursday, October 12, 2017

  آزربایجان جنوبی ایران نیست 

اومود  دوٌزگوٌن 

 azerireport.com,tribun.com,yurd.net  اسفند ماه ۱۳۹۲

تورکهای آزربایجان جنوبی در یک مسابقه بین المللی فۆتبال بین تيراختور تبریز و الجزیره امارات، تاریخ ساز شدند. شعار سیاسی جایگاه و بازتاب خاصی بخود گرفت.
 
26  فوریه 2013 ، ۷ اسفند ماه ۱۳۹۲ یک مسابقه از لیگ قهرمانان آسیا  بین تیم های فوتبال تیراختور تبریز و الجزیره امارات در شهر تبریز برگزار شد. " یاشاسین آزربایجان!" زنده باد آزربایجان! فریاد خروشان 85000 نفر هوادار عاشق تیراختور بود. رژیم اقلیت فارس ایران که از سال 1946 آزربایجان جنوبی را اشغال کرده ، هواداران آزربایجانی را از آوردن هر گونه  نماد فرهنگی تورکی و شعار سیاسی ممنوع اعلام کرده است. علیرغم تمام ممنوعیت ها هواداران تورک آزربایجان موفق شدند بطور مخفیانه بنر بزرگ 15 متری را به داخل ورزشگاه بیاورند که روی آن برای اولین بار بزبان انگلیسی نوشته بودند " South Azerbaijan is not Iran/ آزربایجان جنوبی ایران نیست " شبیه شعار کاتالان ها " کاتالونیا اسپانیا نیست" که توجه میلیون ها نفر تماشاگر در کشور و فراتر از آن را  به خود جلب کرد. 
  
 تیراختور یکی از محبوب ترین باشگاه های فوتبال آزربایجان جنوبی است که تبدیل به غرور ملی و نماد جنبش استقلال طلبی بیش از 30 میلیون تورک در آزربایجان جنوبی شده که فعلأ  بخشی از ایران محسوب میشود. بنر "آزربایجان جنوبی ایران نیست" را جوانان رشید تورک آزربایجان بالا بردند و باعث شور و شوق بی نهایت میلیون ها نفر از بیننده گان آزربایجانی در داخل و خارج ورزشگاه شدند.
در مصاحبه ای پس از  پیروزی 3-1 تیراختور، سر مربی پرتغالی این تیم تونی الیویرا  گفت: "این بیش از یک فوتبال بود من جمعیت زیادی در پرتغال دیده بودم اما بعد از 45 سال زندگی حرفه ای  ورزشی ام هرگز به این اندازه  شور و شوق را تجربه نکرده بودم.  دیدن این فضای شادی، احساس زیبایی بود."
كاپیتان تیم تیراختور مرتضی اسدی از اردبیل سومین شهر بزرگ آزربایجان جنوبی اضافه کرد: " روشن است که  این یک روز تاریخی  بود.  در واقع، برای ملت ما تیراختور بیش از یک تیم است به خاطر ارزش هایی که از پرچم سرخ خود عرضه میکند (همانند پرچم بابک).

بسیاری از تنش های اتنیکی و سیاسی زمانی رخ می دهد که تیمهای آزربایجانی در بازیهای داخلی مقابل تیمهای فارسستانی قرار میگیرند. اما این بار حادثه در یک مسابقه بین المللی اتفاق افتاد که بین تیراختور آزربایجان و الجزیره امارت در ورزشگاه سهند شهر تبریز پایتخت تاریخی آزربایجان برگزار شد.
پان فارسیست ها و رژیم تهران بر اساس ایدئولوژی عرب ستیزی شان ممالک عربی را به عنوان دشمن تاریخی خود قلمداد میکنند و معمولأ در تهران و شهرهای فارسستان یک فضای ضد عربی برای تیمهای مهمان از کشورهای عربی مهیا میکنند. به همین خاطر٫ دولت اقلیت فارس حاکم  سخت تلاش کرد که تیم  تیراختور آزربایجان را به عنوان یک تیم ایرانی-فارس ارائه داده و جمعیت تورک حاضر در استادیوم را بر علیه عربها و امارت متحده عربی تحریک کند. اما  در این شهر غیر فارس٬ در شهر تبریز آنها قادر نبودند که تورکهای آزربایجان را در مقابل مهمانان عرب خود قرار دهند و در کمال تعجب فارسستانی ها٬  تورکهای آزربایجان جنوبی از مهمانان عرب خود بگرمی استقبال کردند و با گفتن کلمات دوستانه بزبان عربی "مرحبا - اهلأ و سهلأ " به آنها سلام و خوش آمد گفتند.


باشگاه تیراختور بعنوان نماد جنبش استقلال طلبانه آزربایجان جنوبی در ایران مانند باشگاه بارسلونا برای جنبش استقلال طلبانه در کاتالونیای اسپانیا میباشد. اما بر خلاف ملت کاتالان در اسپانیا که برخوردار از نهاد های دموکراتیک میباشند، ملت آزربایجان جنوبی در ایران عاری از نهادهای دموکراتیک، تحت سلطه رژیم توتالیتر از سرکوب بی امان رنج می برند. در چنین شرایط سختی، مسابقات تیراختور  به آزربایجانیها این فرصت را می دهد که برای ابراز مطالبات ملی خود در مدت زمان محدود٬ از فضای موجود ورزشی بهره لازم را ببرند.

جنگ پنهان بین ناسیونالیست های مهاجم فارس و ناسیونالیست های مدافع حقوق غیر فارس دهها سال است که وجود دارد و تنشهای بین اتنیکی بر خلاف تصور روشنفکران و سیاسیون فارس حاکم  ریشه دار و غیر قابل انکار است.  رژیم ایران که اقلیت اتنیک فارس را نمایندگی میکند ایدئولوژی مبتنی بر پان فارسیسم را دنبال می کند که سیاست های نژادپرستانه نسبت به اقلیت های اتنیک غیر فارس را بصورت سیتماتیک اعمال می کند. تورک ها  بزرگترین اقلیت اتنیک در ایران هستند. آنها با برخوردهای  خشن و تبعیض آمیز رژیم در همه جنبه های زندگی از جمله ورزش مواجه هستند.

در ایران ورزش از سیاست جدا نیست. همه باشگاهها دولتی هستند و مدیران اکثر باشگاهها سرداران منصوب شده سپاه میباشند. آنها سعی می کنند که ورزشکاران آزربایجان جنوبی را از شرکت در مسابقات بین المللی مانند المپیک و جام جهانی دور نگهدارند. در صورت شرکت٬ آنها اجازه ندارند با هویت تورکی آزربایجانی, خود را در عرصه بین المللی نشان دهند. در بازیهای فوتبال داخلی در شهرهای فارس نشین طرفداران فارس با بکارگیری کلمات نفرت انگیز، بشکل وقیحانهای به ملت تورک آزربایجان  توهین میکنند.  مسئولان رژیم اقلیت فارس، اجازه می دهند شعارهای نژادپرستی بطور زنده از تلویزیون ملی فارس پخش شود.

در ژانویه 2010 در ورزشگاه آزادی تهران، طرفداران فارس به یک کبوتر قرمز رنگ شده حمله کردند. این کبوتر که بعنوان نماد صلح و آزادی در حین مسابقه ( استقلال ۲-۲ تیراختور) از سوی هواداران تورک آزربایجانی آزاد و به پرواز در آمده بود در جایگاه هوادارن فارس فرود میآید.  متاسفانه، با دست یکی از طرفداران بیرحم  فارس٬ سر این کبوتر بی گناه از تنش جدا شده و در مقابل 100 هزار نفر تماشاگر جسدش به کنار زمین چمن بازی پرتاب میگردد، این عمل زشت به هر دلیلی که باشد در جای خود محکوم است  اما نگرانی آنجاست که اگر فردا بجای کبوتر (مقتول) سفیر صلح انسان باشد جوابگو چه کسی خواهد بود؟ به هرحال این یک اتفاق ساده ای نبوده و نیست در اصل این بر میگردد به ایدئولوژی و فرهنگ نفرت و نژادپرستی پان فارسیسم که خود را پشت پرده ی فرا ملی (ایران) فرا حزبی (سراسری) فرا کمونیستی(جهان وطنی) و فرا دینی (امت اسلامی) مخفی کرده است. و بیش از نود سال است که این اقلیت فارس چه حکومتی و چه غیر حکومتی٬ در ابعادی گوناگون و به طرق مختلف این فرهنگ تنفر و سیاست ظلم و تبعیض را بر ملل غیر فارس روا داشته و میدارد.

پیش از این، ملت آزربایجان جنوبی صدای اعتراض خود را در موارد مختلف که در آن منافع مردم خویش در میان بوده است آشکارا بیان کرده اند. علاوه بر تجمعات قلعه بابک و قیام سراسری اول خرداد ۸۵  و اخیرأ تظاهرات برای نجات دریاچه اورمیه نمونه عینی آن است که در زمان تظاهرات در محکوم کردن رژیم حاکم فارس بعنوان عامل اصلی خشکاندن دریاچه اورمیه و شعارهای گسترده ای داده شد مردم معتقد بوده و هستند که این سیاست عمدی دولت در راستای کوچاندن اجباری تورکها، تغییر ترکیب جمعیتی و  مقاصد شوم دیگر رژیم تهران بوده است. همچنین برپایی مراسم بزرگداشت سالانه قربانیان نسل کشی خوجالی  که توسط  برادران هم نژاد پارسها یعنی ارمنی ها  در سال 1992 قتل عام شده اند. و اخیراً به هنگام زلزله در منطقه هریس-اهر- ورزقان یکبار دیگر ملت تورک آزربایجان قدرت بسیج کردن مردم خود، برای کمک فوری به قربانیان زلزله را به رخ دشمنان شان کشاندند و منتظر دولت اشغالگر ننشستند 

سالهاست که ملت تورک آزربایجان جنوبی بطرق مختلف مدنی خواستار اعاده حداقل حقوق ملی خود و در صدر آنها  آموزش و تحصیل بزبان مادری بوده اند اما پاسخ رژیم اشغالگر فقط سرکوب بیشتر، زندان ، شکنجه و تحقیر روزمره بوده است که  این امر باعث رشد آگاهی و استقلال خواهی اقشار مختلف مردم شده که با امضای طومار همگانی خواستار رفراندم برای جدایی از ایران شدند.
در گذشته مضمون شعارها برای نشان دادن هویت ملی متمایز بود از قبیل "هارای هارای- من تورکم" که به معنی آهای، آهآی، ما تورک هستیم  و " افغانستان سیزیندیر- آزربایجان بیزیمدیر" که به معنی افغانستان برای فارس ها - آزربایجان برای تورکها .  اما این بار در حضور رسانه های بین المللی  پیام  صریح  و شفاف بود "آزربایجان جنوبی ایران نیست" در حقیقث نه تنها مردم آزربایجان هویت اتنیکی ٬ زبانی و فرهنگی متفاوتی از فارسها و دیگر ملیتها دارند بلکه آنها  دارای سرزمین و وطن تاریخی خود، آزربایجان جنوبی هستند.
اعلام  صریح این اصل در آن شرایط امنیتی و در مقابل دوربین رسانه های بین المللی نقطه عطفی برای جنبش استقلال طلبانه آزربایجان بود. از طرفی باعث  شوک رژیم اقلیت فارس در تهران و واکنش عصبی ناسیونالیستهای فارس از بقال سر کوچه و احزاب فارس گرفته تا رسانه های فارسی زبان در داخل و خارج.  با اینحال، رژیم اقلیت فارس حاکم حتی نتواست جلوی شادی و پیروزی دو جانبه میلیونها نفر در تبریز و سرتاسر ازربایجان را بگیرد. مزدوران رژیم جرأت حمل و تکان دادن حتی یک پرچم ایران را در جشنهای خیابانهای آزربایجان جنوبی پیدا نکردند. اما رذیلانه شش نفر را بدون اتهام در استادیوم دستگیر کردند و تهدید به حذف تراکتور از مسابقات لیگ کردند.

از طرفی حرکت متحد و یکپارچه ملت آزربایجان این پیروزی را سه جانبه کرد و راه رهایی از استعمار داخلی را هموار کرد.  موجب تضعیف هرچه بیشتر رژیم اشغالگر فارس گردید و قیام بزرگی در راه  فروپاشی  ا. ی.ر. ا. ن زندان ملل برداشت.  در واقع این حادثه، ساختار استعماری ایران را بعنوان یک دشمن ستمگر به لرزه در آورد.  پیش از این هرگز یک تیم فوتبال (همانند تیراختور) تا این حد بعنوان ستون فقرات یک ایدئولوژی سیاسی در نیامده بود.
  
مدتهاست که رفثار دولت ایران نشان میدهد که به تیم تیراختور بعنوان یک تهدید امنیتی نگاه میکند. لذا بخاطر ترس از شکل گیریی تظاهرات خیابانی بعد از بازی، مقامات اجازه نمی دهند هیچ مسابقه ای در ورزشگاه باغشمال در مرکز شهر تبریز برگزار شود. بازیهای تیراختور فقط به ورزشگاه شدیدأ محافظت شده سهند تبریز اختصاص داده شده است که کاملآ خارج از شهر است. همچنین ممنوع کردن طرفداران تورک از آوردن پرچم ملی و یا هر گونه پلاکارد، بنر و تی شرت که نشانی از هویت ملی تورکی داشته باشد و یا نوشته ای به خط  لاتین تورکی که در بخش مستقل آزربایجان بزرگ، آزربایجان شمالی رایج است. علاوه بر آن بخاطر دادن شعارهای اعتراضی فرهنگی و سیاسی هواداران تیم تیراختور تهدید به زندان شده و در مواردی نیز دستگیر و زندانی میشوند.




با وجود تمام این محدودیت ها، طرفداران تیراختور در اغلب مسابقات استادیوم  سهند را با ظرفیت کامل پر میکنند و با تکان دادن پرچم قرمز و بالا بردن دست و به کمک انگشتان خود شکل سر گرگ را به عنوان نمادی از مقاومت، با خواندن سرودهای ملی، با رقص تورکی آزربایجانی و با فریاد رادیکال ترین شعارهای سیاسی لرزه بدامان دشمنان آزربایجان میاندازند. بدون شک، مبارزه سیاسی بخش جدایی ناپذیر از وجود تیراختور شده است. یک هوادار تیراختور از همدان، ششمین شهر بزرگ در آزربایجان جنوبی، بر روی صفحه فیس بوک نظر خود را در مورد تیراختور چنین نوشت: " اهمیت تیراختور در حرکت ملی استقلال طلبانه٫ فقط زمانی برای شما قابل درک خواهد بود که مبارزات مردم آزربایجان جنوبی را از نزدیک دنبال کنید."
و اینک، با نزدیک شدن رفراندم برای استقلال کاتالونیا، تقاضای مشابه ای از طرف ۹  سازمان و حزب سیاسی آزربایجان جنوبی، یعنی رفراندم برای استقلال ازربایحان جنوبی تحت نظارت سازمان ملل متحد و جهان آزاد درخواست شده است.
تیم بارسلونا برای کاتالان ها و تیم تیراختور هم برای آزربایجانیها، به نقش نمادین خود در تقویت جنبش استقلال طلبانه ادامه خواهند داد. تمامی این تحوالات درک واقعی مسئله را آسان تر میکند که «آزربایجان جنوبی ایران نیست». با الهام از تفکور آزربایجان مرکز زنده یاد پروفسور محمد تقی زهتابی، چشم انداز جنبش ملی- مستقل آزربایجان جنوبی را میتوانم بدینگونه ترسیم کنم: "هنگامی که زمان مناسب فرا رسید ملت تورک آزربایجان ابرهای تیره را از آسمان آزربایجان جنوبی با چنان سرعتی دور خواهند کرد که کسی توان پیش بینی آن را ندارد."
..............*****...............

اصل مقاله بزبان انگلیسی
  
 لینک ویدئوها
Uploaded on Jan 19, 2010
Animal Cruelty in Iran! Very sad story! How somebody can kill an innocent bird because it was painted by the other soccer team?! ... In a soccer match in Tehran one pigeon where painted in red by a fan of Tractorsazi Team and it was released during the match but some cruel fans of the other team took the bird and killed it! Please raise your voice by distributing this video on the web to force the Iranian government to bring those criminal fans to justice
Uploaded on Jun 5, 2010
Backward Persians in Tehran insulting Azerbaijanis as Turk e khar-eshak or donkeys and police gurding persians and attecking Turks
The banner in Sahand Stadium in Tabriz held up and cheered by millions
 Showing Banner " South Azerbaijan is not Iran" live on TV


Summary of the match FC Tractor vs FC Al Jazeera on Feb 26, 2013

 

خاورمیانه نو و تجزیه ایران - وحدت آذ‌ربایجان جنوبی و شمالی

 اومود  دوٌزگون    

 ۸ آبان ۱۳۹۱


بهارعربی تغییرات قابل توجهی را به بخشهایی از خاور میانه و شمال آفریقا به ارمغان آورده است با این حال، هنوز بزرگترین چالش برای آمریکا و غرب در سرنگونی رژیم استبدادی تهران دست نخورده باقی مانده است. برای چند دهه، رویکرد آمریکا در قبا ل ایران به عنوان یک کشور،  برخورد و تلقی از کشوری به عنوان یک ملت واحد بود. این دیدگاه به تازه گی تغییر کرده است.
در مرحله اول دکترین خاور میانه نو که با حملات آمریکا و سرنگونی طالبان در افغانستان و صدام حسین در عراق آغاز شد ایران نیز از حذف دشمنانش بهره مند شد.  در واقع  امریکا بطور ناخواسته راه را برایران برای افزایش نفوذ خود در منطقه هموار کرد. در ارتباط با مسائل هسته ای، رژیم ایران توانست تحریمهای امریکا و سازمان ملل متحد را با استفاده از کارت نفت دور بزند. همچنین تهدیدات نظامی امریکا و اسرائیل را با حمایت از گروه های تروریستی مانند حماس و حزب الله و توطئه بر ضد نیروهای آمریکایی در داخل عراق و افغانستان به چالش بکشاند.
زمانیکه اهمییت و جایگاه ایران در خاور میانه نو مطرح می شود think tank  و سیاست گذاران در واشینگتن به نظر clueless بی اطلاع میرسند و نمیدانند ماهییت واقعی ایران چیست؟  تفکر بسیاری از آنها برمبنای نسخه کهنه شده (دهه  70میلادی) دوران جیمی کارتر میچرخد که ایران را به عنوان ابزاری در پیشبرد سیاستهای دوران جنگ سرد امریکا قرار میداد. درحالیکه این نوع نگرش کاملا غیر قابل کاربرد در ایران امروز است. ازطرفی آنها دانش کمی در مورد ساختار پیچیده جمعیتی ایران را دارند. ‌با توجه باینکه  هیچ اطلاعات آماری قابل اعتماد در رابطه با جمعیت های  اتنیکی در داخل ایران توسط رژیم ملایان وجود ندارد. با این حال، (demography) ترکیب جمعییتی اتنیکی نشان می دهد که ''ایران فارس نیست" بزرگترین ملییت، ترکهای آذربایجانی هستند که  33 % تا 44% از جمعیت ایران را تشکیل می دهند طبق برآورد سازمان ملل متحد در گزارش حقوق بشر سال 2003 آمده است که " درحدود 30 میلیون نفر تورک آذری" در ایران ساک‌ن هستند. دومین ملییت فارسها با 22% تا 33% کردها 7% عربها 6% لرها 5% بلوچها 3% گیلک ها- مازندرانیها 4% تورکمنها 3%  قشقاییها 2% و سایر .  




در رژیم قبلی سنی درعراق و یا رژیم علوی حاضر در سوریه، هر دو حاکمییت های اقلیت هستند. اقلیت قومی فارس در ایران نیز قدرت را درخود قبضه کرده و با اعمال تبعیض علیه گروه های قومی دیگر حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها را پایمال می کند. استفاده از زبان مادری آنان در مراکز آموزشی و اداری ممنوع است از لحاظ اقتصادی  بی توجهی وعدم سرمایه گذاری در مناطق غیرفارس    باعث فقر ریشه داری شده است. درمواردی برای تغییر بافت  جعمییتی بومی ، آنها را به صورت سیستماتیک مجبور به کوچ کردن از مناطق غنی خود میکنند.

اخیرا برخی از صاحب نظران با نفوذ think tank  در واشنگتن از جمله مایکل لدین** تاکید کردند که‌ ایران کشوری است با ساختارمصنوعی که توسط رژیم  تهران تنها با توسل بزور یکپارچه نگه داشته شده است. علاوه بر آن یک کشور واحد فارس نیست. "حقیقت این است که ایران از ملییت های مختلف تشکیل شده است با اینجال تعداد کمی (درآمریکا) دریافته اند که‌ فارسها تنها بخشی ازاقلیت جمعیت ایران را تشکیل میدهند"‌ آنها معتقند که درصورت حمله نظامی امریکا، اکثریت جمعییت غیرفارس شامل عربها، كردها، لرها، تورکمن ها، بلوچها و تورکهای آذری زیر پرچم ایران گرد هم نخواهند آمد.

در 12 سپتامبر، 2012 نماینده کنگره آمریکا دانا رۆراباکر (جمهوریخواه - كالیفرنیا) Rohrabacher Dana (R-CA) قطعنامه ای را تقدیم کنگره کرد که بیانگراین درک کنگره است که ملت آذربایجان، اگر چه در حال حاضر بین آذربایجان و ایران تقسیم شده اند آنها حق دارند سرنوشت خود را رقم زده و اگر خواستند کشور مستقل خود را داشته باشند. **"این حق طبیعی ملت آذربایجان است که ساختار سیاسی و کشورخود را انتخاب کنند و این خواسته منوط به اراده بوروکرات ها در واشینگتن و یا دیکتاتوری ملا در ایران نیست. آذریها در جمهوری آذربایجان از حاکمیت و استقلال برخوردار هستند هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا ملییت آذری در ایران نتوانند همان انتخاب را داشته باشند."
این، در تاریخ 30 ژوئیه 2012  دانا رۆراباکر در نامه خود خطاب به هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا، توصیه کرد که ایالات متحده از پیوستن آذربایجان ایران به جمهوری آذربایجان حمایت کند. "طرح پیشنهادی من ایالات متحده آمریکا را درکنار ملت آذری داخل ایران قرار می دهد"  وی همچنین در بیانیه مطبوعاتی خود گفت: "اگر مردم حاضر دربطن سرزمین خود نمی خواهند تحت سلطه حکومت دیکتاتوری ملاها باشند پس ما باید ازحق تعیین سرنوشت آینده آنها ازطریق یک رفراندوم حمایت کنیم" 

با توجه به همه اینها، این تحولات یک شبه بوجود نیامده و تاریخ در پشت آن است. آذربایجان بزرگ  توسط روسیه و ایران درسال 1828 بدون رضایت مردمانش تقسیم شده است. مسئله آذربایجان جنوبی یکی از اولین موردهای دوران جنگ سرد بود که درسازمان ملل مطرح شد(1946). در آن زمان، بخاطر ر‌قابت بین دو ابرقدرت یعنی ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی ، آمریکا از برسمیت شناختن دولت سکولار و دموکراتیک در آذربایجان جنوبی خودداری کرد. همه این قضایا بعد از فروپاشی اتحاد شوروی سابق به پایان رسید. یک بار دیگر در آستانه سال 1991 مردم دو بخش شمالی و جنوبی آذربایجان با برچیدن سیمهای خاردار مرزی، بطورغیررسمی وطن تاریخی خود را بهم پیوستند. در سال 1992 ابولفضل ائلچیبي اولین رئيس جمهورمنتخب و دموکراتیک آذربایجان خوستار آزادی آذربایجانیهای جنوب و ایجاد کشور"آذربایجان متحد" شد. درماه مارس 2006، در کنوانسیون جهانی آذربایجانیها در باکو، تعدادی از شرکت کنندگان سخنران، لزوم برپایی مجدد " آذربایجان متحد" را مطرح کردند. رئیس جمهور فعلی آذربایجان،  آقای الهام علی اف خواستار اتحاد تمام آذریهای دنیا از جمله آذربایجانیهای جنو‌ب شد. او گفت: "بیش از 50 میلیون نفر آذربایجانی در سراسر جهان زندگی می کنند  و در حدود  30 میلیون نفر از آنها در آذربایجان ایران هستند سرنوشت آنها برای ما بسیار مهم هست" در ماه فوریه 2012 لایحه ای توسط برخی از نماینده گان احزاب مخالف و موافق دولت به پارلمان ملی آذربایجان تقدیم شد که درآن خواستار نامگذاری رسمی کشور خود بنام آذربایجان شمالی شدند که نشانگر ضمنی حقیقتی است که درآنسوی مرز یک آذربایجان جنوبی تحت مستعمره ایران وجود دارد. 
                                             
همه اینها، نه تنها رژیم اقلیت فارس در ایران، بلکه پان فارسیست های مخالف رژیم در داخل و خارج  را نیز عصبانی میکند. اما در بطن داخل کشور، آنچه که واقعا رژیم اقلیت فارس درتهران را بیشترنگران میکند نه برسمیت شناختن مسله آذربایجان توسط خارجی ها، بلکه رشد روز افزون جنبش استقلال طلبانه غیر فارسها مانند: بلوچ ها، کردها، عرب ها و به خصوص تورکها در آذربایجان جنوبی است. این مسئله تبدیل به مانع بزرگی در یکپارچگی کشور و کاهش روز افزون توانایی رژیم  شوونیست تهران در اعمال سیاست منفور یک ملت ، یک زبان ، یک کشور شده است و قادر به جلوگیری از تجزیه ایران در آینده نزدیک شبیه آنچه که در اتحاد شوروی اتفاق افتاد نیست. ازطرفی، شواهد نشان می دهد که جنبش إستقلال طلبانه تورکها درآذربایجان بعد از قیام اول خرداد 1385(2006) عمیق ترشده است وآنها بدنبال در هم شکستن قدرت رژیم ملاها در تهران و بوجود آمدن بهترین فرصت برای کسب حق 
تعیین سرنوشت خود میباشند.


بنابراین برجسته کردن مسئله ملییت تورکهای آذری درصحن کنگره ایالات متحده و درخواست نماینده کنگره آمریکا دانا روڕاباکر با بیان این استدلال که: "کمک به آرمان های مشروع ملت تورک آذری برای کسب استقلال یک تکلیف با ارزش است و حاوی خطری بزرگتر برعلیه ستمگران رژیم ایران در مقایسه با تهدید بمباران مراکز هسته ای زیرزمینی ایران است."  همچنین واکنش و استقبال رضایت آمیز کاخ سفید از آن، نشانگر تغییرنگاه سیاست گذاران درواشینگتن نسبت به ماهییت بافت ایران است . این نگاه، از مفهوم جعل شده قدیم ‎" کشور تک واحد اتنیک فارس" به مفهوم واقعی جدید " کشور چند واحد مولتی اتنیک" با مناطق چند ملییتی تغییر یافته است. به همین دلیل، در ورق زدن فصل دیگری از خاورمیانه نو، برای سرنگون کردن رژیم تهران، آمریکا ملل غیرفارس و بخصوص ملت تورک آذربایجان را به عنوان متحد بالقوه خود خواهد یافت. با دانستن اینکه این اتفاق می تواند منجر به تجزیه ایران طبق مدل شوروی و ایجاد کشورهای مستقل جدید در آن منطقه شود.
  
اومود  دوٌزگون  
2012-10-28
  منابع

متن کامل نامه این نماینده به کلینتون به این شرح است:

خانم وزیر

یکی از اعضای حزب حاکم جمهوری آذربایجان فوریه گذشته از دولت خواست تا نام این کشور را به «آذربایجان شمالی» تغییر دهد. سیاوش نوروزوف، یکی از اعضای پارلمان، پیشنهاد داد که 16 میلیون آذری (۳۰ میلیون تورک آزربایجانی) ساکن در شمال غربی ایران (آذربایجان جنوبی) باید به صورت یک ملت واحد و متحد در بیایند. این سرزمین که آذربایجان جنوبی در نظر گرفته می‌شود، تقریبا دو برابر جمهوری آذربایجان در شمال دارای جمعیت است(سه برابر). بنا بر گزارشات، این پیشنهاد مورد توجه چندین تن از اعضای پارلمان نیز قرار گرفته است.

در ایران، دولت تهران استان‌هایی که ساکنان آنها عمدتا اتنیک آذری هستند را آذربایجان شرقی و غربی می‌نامد(۱۱ استان)، بنابراین این موضوع خود ادله‌ای بر این ادعای دولت باکو می‌باشد که معتقدند سرزمین آذری‌ها تقسیم شده است. در واقع، این قلمرو به واسطه معاهده ترکمنچای در سال 1828 و بدون جلب رضایت آذری‌ها بین روسیه و ایران تقسیم شد. روسیه دیگر در این موضوع عامل تاثیرگذاری به حساب نمی‌آید، چرا که جمهوری آذربایجان استقلال خود را در سال 1991 به هنگام فروپاشی جماهیر شوروی بدست آورد. ایرانِ امروز از ایرانِ حدود دو قرن گذشته بسیار متفاوت است.

به دنبال خبرهای اخیر پیرامون شکوفایی همکاری نظامی بین اسرائیل و آذربایجان، مسئله آذربایجان مجددا مطرح گردیده است. حمایت از چنین همکاری‌ای برای ایالات متحده معقول به حساب می‌آید، چرا که حکومت دیکتاتوری و سلطه‌جویانه موجود در تهران دشمن ما و نیز دشمن آنها می‌باشد. نحوه تعیین هویت، احساس وفاداری، و اقدامات مردم خاورمیانه را نمی‌توان همیشه بر اساس خطوط مرزی موجود بر روی نقشه یک کتابخانه تعیین کرد. ایران به منظور افزایش تاثیر خود در لبنان و عراق، از گروه‌های قومی و مذهبی سوء استفاده کرده است. ایالات متحده باید به دنبال فرصت‌هایی باشد تا بتواند همین کار را در مناطق کلیدی انجام دهد. کمک در مشروعیت بخشیدن به خواست مردم آذری برای کسب استقلال خود، در قیاس با تهدید بمباران مخازن تحقیقاتی هسته‌ای زیرزمینی ایران، می‌تواند خطر بسیار بزرگتری برای حاکمان مستبد ایرانی به دنبال داشته باشد.

باتشکر

دانا روهراباکر

* داخل پرانتز از من است.


Wednesday, October 11, 2017


  Image result for ‫انتخابات‬‎

انتخابات بیان اراده مردم در جهان آزاد است اما نه در ایران.  طبق اصل ۱۱۰ قانون اساسی ج. ا. ایران  رهبر اختیار مطلق دارد تا درهمه امور کشور از جمله انتخابات دخالت کند. او روند انتخابات را از طریق شورای نگهبان منصوب خود کنترل میکند که چه کسی باید نامزد شود و چه کسی باید به عنوان برنده از صندوق های رای بیرون بیاید. با این حال، در روند انتخابات ریاست جمهوری ایران علاوه بر تبعیض های آشکار جنسیتی و مذهبی یک تبعیض پنهان نیز وجود دارد که برای سیاستمداران جهان آزاد و حتی تحلیل گران سیاسی در مدیای غرب نیز کمتر شناخته شده است و آن سیاست قومی درایران است.
مشارکت ملیتهای غیر فارس در نهادهای کلان مدیریتی٬ امنیتی و اقتصادی ایران و سهم آنها در قدرت سیاسی حاکم بسیار محدود است و در برخی از سطوح کاملأ صفر است. رژیم اقلیت فارس در تهران ادعا می کند که برای احراز هر مقامی برهیچ کسی براساس قومیت فرقی قائل نیست. اما شواهد غیر از این را نشان می دهد. درآنجا یک قانون نانوشته ای وجود دارد که همان ممنوعیت ورود چهره های اتنیک ملل غیر فارس از جمله تورکهای آذربایجانی، عرب های اهوازی، کوردها، بلوچ ها ، تورکمن ها و قاشقای ها و... برای احراز کرسی ریاست جمهوری و دو پست مهم دیگر ریاست مجلس شورای اسلامی و رئیس قوه قضائیه است. همه دارندگان این پست ها باید از اتنیک فارس باشند. در ۳۸ سال گذشته همه رهبران ارشد ایران از جمله دو رهبر و هشت رئیس جمهور سابق و شش نامزد تآئید شده ریاست جمهوری فعلی همگی متعلق به اتنیک فارس بوده و میباشد. علاوه بر این، بسیاری از مقامات اتنیک فارس را عمدتأ از تهران و اصفهان به عنوان روئسای دولت از جمله استاندار و فرماندار در مناطق غیر فارس برای کنترل مستقیم منصوب میکنند. از قضا، اپوزوسیون فارس در داخل و در تبعید به طور یکسان، از این سیاست نژادپرستانه بخاطر اهداف ملی گرایانه پان فارسیسم حمایت میکنند و در عمل هر دو جناح فارس محافظه کار و اصلاح طلب٬ به هر وسیله ممکن در تلاش برای بحاشیه راندن و ساکت کردن ملیت های غیرفارس هستند.
برای بحاشیه راندن ملیتهای غیر فارس علاوه بر سرکوبهای سیاسی یکسان که برای همه مخالفان رژیم اعمال میشود به ملیت های با جمعیت کمتر مانند عربها و کردها و... به خشونت بیشتر متوسل میشوند. اما برای ساکت کردن تورکهای ‌آذربایجان جنوبی با جمعیت اکثریتی که در تمام لایه های جامعه و کشور حضور دارند علاوه بر سرکوبهای خشن٬ متدهای نرم فریبکارانه را نیز بکار مببرند مثلاً بطور گسترده ای بزرگترین دروغ ها را شایع میکنند که اقتصاد دست تورکهاست یا قدرت سیاسی دست تورکهاست و ادعای اینکه مقام رهبری خودش تورک است. (پرداختن به تاراج سرمایه و منابع ملل غیر فارس توسط حاکمان اقلیت فارس مقاله دیگری را می طلبد.) در مورد تعلق قومی رهبر٬ حقیقت امر این است که علی خامنه ای از قومیت فارس است و این را براحتی میتوان در وب سایت شخصی و کتاب زندگینامه او دید.  بر اساس شجره نامه ادعائی اش اجداد او به شیعه امام علی در شهر نجف عراق میرسد. جد بزرگ او سید محمد از شهر تفرش در مرکز ایران به روستای خامنه در آذربایجان جنوبی، نقل مکان کرد و در آنجا برای چند سال به عنوان یک مبلغ اسلامی (سادات) ساکن شد در طول آن دوره بود که سید حسین (پدر بزرگ علی خامنه ای) در روستای خامنه متولد شد و در شهر نجف بزرگ شد. آنها او را با پسوند خامنه ای یعنی از خامنه نامیدند. پدرش سید جواد در شهر نجف متولد شد اما در شهر مشهد بزرگ شد. مادر او یزدی اصل و بزرگ شده مشهد بود نام واقعی او سید علی حسینی است که در مشهد و در یک خانواده فارس در مشهد متولد شد و همسرش نیز فارس است. علاوه بر زبان مادری اش فارسی، مسلط به زبان عربی است و  به زبان ترکی آذری نیزآشنایی دارد خود او هرگز ادعا نکرده که یک ترک آذری است در واقع، منشاء او تورک آذربایجانی نیست اما حامل نام خانواده گی خامنه ای که از پدر و پدربزرگش گرفته شده که اضافه کردن اسم شهر و روستا بعنوان پسوند نام خانوادگی هنوز در ایران مرسوم است. دلیل تکرار این نوع دروغ  توسط رسانه های رژیم و مخالفان فارس رژیم، فقط سرپوش گذاشتن بر سیاست نژادپرستانه علیه ملیتهای غیر فارس است و دراین مورد هدف حذف ملیتهای غیر فارس از قدرت است. علاوه بر آن ناسیونالیستهای فارس بخاطر فرار از احساس شرم٬ سعی در پاک جلوه نمودن خود در مقابل خارجیان با تحریف ملیت فارس خامنه ای - بد را به تورکها نسبت میدهند و علل عقب ماندگی فرهنگی و سیاسی خود را بگردن تورک و عرب می اندازند (سوای  این امر بدیهی که در هر ملتی خوب و بد  وجود دارد) در همین مورد خاص هم کارنامه و سابقه حاکی از آن است که علی خامنه ای یک پان فارسیست توسعه طلب افراطی است که صدها میلیارد از پول مالیات ملیتهای تورک٬ بلوچ٬ کورد و عرب و سایر غیر فارسی زبانان را برای ترویج و گسترش زبان فارسی در افغانستان و تاجیکستان اختصاص میدهد و هم زمان استفاده از زبان تورکی، عربی٬کوردی٬ بلوچی و تورکمنی و... را ممنوع میکند.
با این حال، ماهیت رژیم اقلیت فارس با انتصاب هیچ مقامی از ملیت دیگری تغییر نمی کند. در این نوع رژیمها در کنار اقلیت حاکم همیشه افرادی از ملل دیگر پیدا میشوند که بخاطر منافع شخصی در خدمت حاکمیت قرار میگیرند. البته بسیاری از آنها بدلایل مختلف از جمله مهاجرت اجباری طولانی به شهرهای فارس نشین هویت اتنیکی خود را گم کرده  و یا حتی با وجود حفظ ظاهری ملیت خود در اثر آسیمله فرهنگی٬ سیاسی و مطامع شخصی به عنوان عوامل رژیم در سیستم اداری و  نظامی جذب  و منصوب میشوند.
همانند رژیم اقلیت علوی فعلی درسوریه، رژیم اقلیت فارس درایران نیز با قبضه کردن قدرت و به حاشیه راندن غیر فارسها در واقع ماهیت اش در هژمونی اتنیک فارس حلاصه شده است و تنها به ۳۰ درصد از جمعیت ایران تعلق دارد بدون در نظر گرفتن ۷۰ درصد از جمعیت کشور از جمله تورکهای آذربایجانی بیش از ۴۰٪، کورد ها ۷٪، عرب ها ۶٪، لرها ۵٪بلوچ ها ٪ ۳، گیلکی-مازندرانی ۴٪، تورکمن ها ۳٪، قاشقای ها ۲٪ و ...  بنابراین، ملیتهای غیر فارس بر این باورند که مانند ادوار گذشته٬ ریئس جمهور انتصابی این دوره نیز بجز سرکوب و ظلم و ستم سیاسی و فرهنگی و تخریب منطقه شان هیچ چیزی به ارمغان نخواهد آورد.
سقوط رژیمهای تک ملیتی در کشورهای چند ملیتی در خاور میانه و رشد روز افزون حرکتهای استقلال طلبانه ملیتهای تحت ستم ، تمامیت ارضی ایران را سالهاست که زیر سئوال برده است. از آنجائیکه در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، مسائل ملل تحت ستم به بحث حساسی در برنامه نامزدهای اصلاح طلب و محافظه کار تبدیل شده بود. این بارنیز آنها با احتیاط  وعده های دروغین اجرای برخی از خواسته های ملّیتهای غیر فارس را تکرارمیکنند.
پس از انتخابات مناقشه برانگیز ۲۰۰۹، ملل غیر فارس از جمله  تورکهای آذربایجان در جنگ قدرت بین فارسهای محافظه کار و فارسهای اصلاح طلب در تهران شرکت نکردند و دعوای انتخاباتی اصلاح طلبان موسوم به “جنبش سبز فارس” شکست خورد . البته جناح اصلاح طلب فارس دنباله رو همان سیاست نژادپرستانه ظلم و ستم نسبت به تورکها، کوردها، عرب ها، بلوچها و سایر غیر فارسها هستند. با این حال، ملل غیر فارس در ایران هرگز ساکت نبوده اند، آنها از طریق “جنبش های آزادی بخش ملی” مستقلأ در برابر رژیم ایران با خواسته ها و اهداف متفاوت به مبارزات خود ادامه میدهند آنها بطور مداوم خواستار حقوق شهروندی، سیاسی و فرهنگی خود، از جمله  رسمیت یافتن زبان مادری، حفظ محیط زیست، رفاه و اقتصاد منطقه خود میشوند.
نتیجه اینکه، اولاً عدم حضور افراد اتنیکهای غیر فارس در نهادهای ارشد از جمله در ریاست جمهوری اصلاٌ تصادفی نیست ثانیاً تکرار نمایش انتخابات ریاست جمهوری در ایران شعبده بازی دیگری از طرف رژیم حاکم برای مشروعیت دادن به نظام و در صدد فریب جامعه بین المللی است با این حال، توسعه تنش در خاور میانه، موضوع سلاح هسته ای و تحریم های فلج کننده بین المللی، انزوای سیاسی، شکست خوردن در جنگهای نیابتی یمن و سوریه و همچنین روسوايی و تزلزل حکومت ولایتمدار در داخل کشور نشان می دهد که رژیم نژادپرست و استبدادی متمرکز در تهران در حال از دست دادن مشروعیت خود٬ بیش از هر زمان دیگری است.  تحریم انتخابات ریاست جمهوری فرمایشی از طرف ملل غیرفارس و عمیق تر شدن جنبش های استقلال طلبانه در داخل کشور و تأثیر مسئله اتنیکی در شکل گیری آینده سیاسی ایران و منطقه مورد توجه بیشتر مجامع بین المللی قرار خواهد گرفت. بدون شک پان فارسیسم یکی از پایه های اساسی موجودیت رژیم قرون وسطایی متمرکز در تهران است و ادامه حیات این سیستم برابر است با ادامه تبعیض و ستم ملی و از بین رفتن ابتدایی ترین حقوق و هویت ملی غیر فارسها توسط رژیم اقلیت فارس در هر عنوانی از اصول گرا٬ اصلاح طلب گرفته تا مدعیان دروغین دموکراسی فارس اوپوزیسیون در تبعید که باشند. ملت تورک آذربایجان جنوبی موضع صریح خود تحت عنوان “آذربایجان جنوبی ایران نیست” را به همه جریانهای پان فارسیست اعلان کرده است، که همان خواسته مشترک عربهای اهوازی، کردها، بلوجها و تورکمن ها وسایر ملل غیرفارس نیز میباشد.
       اومود دوزگون- ۱۳۹۶/۲/۲۳ 

Presidential Elections In Iran Mean Nothing for Iran's Ethnic Minorities

By Umud Duzgun

 June 14, 2013 - Elections are the expression of the free will of the people in a free world but not in Iran. Article 110 of the Iranian constitution allows the Supreme Leader for interfering in all affairs of the country including the elections through the Guardian Council appointed by him. The Guardian Council acts as a “candidate-screener” deciding on whose candidacy is allowed and it can also determine who should come up as a winner from the ballot box.  However, in addition to gender and religious discrimination in the Iranian presidential election, there is also a hidden discrimination that is almost unknown for Western press and politicians.That is ethnic politics in Iran.

The ethnic minorities participation in the government, in the distribution of power in Iran is very limited. The government, in its essence, is a domination of the Persian minority over multi-ethnic Iran. Although the government officials claim that it does not discriminate against other ethnicities in the government, the evidence shows otherwise. There is an unwritten law preventing none-Persian ethnic figures such as Azeri Turks, Ahvazi Arabs, Kurds, Baloch and others from running for the president, holding the other top two government positions - speaker of the Parliament and the Chief Justice. All these position holders must be an ethnic Persian. During the past 38 years all top leadership of the country, including two Supreme Leaders and seven Presidents of Iran, have been ethnic Persians. It comes as a no surprise that all current presidential nominees are also Persian.
Of course, certain individuals can always find their way into the ruling elite and some Azeris have done so. Most of them are completely assimilated and recognize themselves as ethnic Persians.


Effect of Ethnic Discrimination on Electoral Politics


Moreover, there are appointed Persian nationals mostly from Tehran and Isfahan as heads of local administrative offices to the regions with dominant non-Persian population to ensure the direct control of the Persian-led Iranian government over those regions. Ironically, Persian opposition inside and in exile alike, support this racist policy of the current Iranian regime due to their own nationalist agenda. 
Both Persian factions in Tehran are trying to silence the ethnic minorities. In addition to the same political repression that applies to all opponents of the regime, non-Persian nationalities will resort to more violence to less-prosperous peoples, such as the Kurds,  Arabs and Blochies. But in order to silence the South Azeri Turks with a majority population that is present in all layers of society, they use deceptive soft methods more than violent repressions, for example, widely spread the biggest lies that the Azeri Turks are holding Iran's economy and political power. The plundering of funds and resources of non-Persian regions by the rulers of the Persian minority regime is a tenthly topics. Regarding the holding political power, there are invented political misconceptions, like the one which claims the Iran’s Supreme Leader Ali Khamenei is an ethnic Azeri. 
The fact-check about Ali Khamenei's ethnic background, clearly described in Khamenei’s own auto-biography, shows otherwise. Based on his family tree, Ali Khamenei’s ancestors trace back to Shia Imam Ali in Najaf city. His great grandfather Seyyed Mohammad from Tafresh City in central Iran moved to the South Azerbaijani village of Khamene and settled there for a few years as an Islamic missionary or "Mobalegh-Saadat'. It was during that period which Seyyed Hossein (the grand father of Ali Khamenei) was born in Khamene Village and raised in Najaf city. They called him Khamenei, which meant that he was from Khamene. Ali Khmenei's father Syyed Javad was born in Najaf city but raised in Persian city of Mashhad. His mother was also a Persian from Mashhad. His real name is Seyyed Ali Hosseini (Khamenei) born and raised in Persian family in Mashhad and married to Persian wife. He is an ethnic Persian, fluent in Arabic and he also speaks some Azeri Turkish.
Ali Khamenei himself has never claimed to be an Azeri Turk. The reason for repeating this propaganda line by the regime's media and the Persian opposition is to cover up the regime’s racist policy of exclusion of the ethnic minorities from the government. Khamenei also happens to serve as a perfect scapegoat for Iran’s ultra-nationalist Persian groups to place the blame for the backwardness of the regime on an alleged non-Persian. In this particular case, the record indicate that Ali Khamenei is an extreme Persian nationalist. He is collecting hundreds of billions of taxes from none Persian nationals such as Azeri Turks, Balochies, Kurds and others and using those money for the promotion of Persian language in Afghanistan and Tajikistan, while simultaneously banning the using of native languages of Azeri Turks and Arbs and other none Persians. 
Of course, certain individuals can always find their way into the ruling elite and some Azeris have done so. Most of them are completely assimilated and recognize themselves as ethnic Persians.
Similar to the Saddam era Iraq and current minority regime in Syria, the ethnic Persian minority in Iran are holding power and marginalizing itself due to the policies aimed at ignoring other ethnicities living in Iran, including the Azeri Turks of over 40%, Kurds 7%, Arabs 6%, Lurs 5%, Baloch 3%, Gilak-Mazandarani 4%, Turkmen 3%, Qashqai 2% and others in favor of the 30% of Iran’s populations - ethnic Persians.
As a result of the deeply rooted ethnic discrimination in the Iranian politics, ethnic minorities believe that these presidential elections are as unimportant as the previous ones, when Persian politicians are fighting for power. The new president means the continuation of political and cultural oppression and destruction of the regions with non-Persian population.
The fall of the mono-ethnic regimes in multi-ethnic countries of the Middle East and the growing independence movements of the oppressed ethnic minorities in Iran threatens the territorial integrity of Iran in its current format. Since the last presidential elections, ethnic issues have become more sensitive in the debates between the reformist and conservative candidates They cautiously promise to meet some demands of the ethnic minorities. However they are notorious for not keeping their promise and therefore enjoy no trust among the non-Persian citizenry of Iran.
In the aftermath of the disputed elections of 2009, the ethnic minorities OF Iran disassociated themselves from the power struggle between the conservative Persian and the so-called reformist Persian in Tehran. The people of South Azerbaijan and other none-Persian ethnic minorities never really joined the failed "Green Revolution" which they regarded as a purely Persian movement. And they had a simple reason for that: The reformist faction attempting the Green Revolution followed the same racist policy of oppression towards ethnic Azeris, Kurds, Arabs, Baloch and others.
That does not mean that the ethnic minorities in Iran agreed to reduce their role to being the passive observers of the political process in Iran. The ethnic minorities of Iran raised their voice through their own separate national liberation movements against the Iranian regime following their own agenda. The minorities have been constantly demanding improvement of their social, political and cultural rights, the advance in the official usage of their native languages, protection of the local environment, welfare and economy in the regions they live in. They do not fight for power sharing in Tehran. Instead, they are fighting to free themselves from the colonial Iran by holding a referendum for independence and the dissolution of the Iran.


Conclusion
The absence of non-Persian ethnic groups in senior institutions, including in the presidency, is by no mean coincidental. And the presidential election underway in Iran is another jugglery of Persian minority regime to gain legitimacy by fooling the international community. However, the recent developments in the Middle East, the nuclear issue and crippling international sanctions, Iran’s diplomatic isolation and its losing a regional proxy war in Syria and Yemen contributes to the weakening of the regime’s grip on power and the breakdown of the theocracy rule. The recent motto first displayed by ethnic Azeri Turks - "South Azerbaijan is not Iran" – is very catchy and now the suit is followed by Ahvazi Arabs, Kurds, Turkmens, Baloch people and other ethnic minorities.