Thursday, October 12, 2017

 

خاورمیانه نو و تجزیه ایران - وحدت آذ‌ربایجان جنوبی و شمالی

 اومود  دوٌزگون    

 ۸ آبان ۱۳۹۱




بهارعربی تغییرات قابل توجهی را به بخشهایی از خاور میانه و شمال آفریقا به ارمغان آورده است با این حال، هنوز بزرگترین چالش برای آمریکا و غرب در سرنگونی رژیم استبدادی تهران دست نخورده باقی مانده است. برای چند دهه، رویکرد آمریکا در قبا ل ایران به عنوان یک کشور،  برخورد و تلقی از کشوری به عنوان یک ملت واحد بود. این دیدگاه به تازه گی تغییر کرده است.
در مرحله اول دکترین خاور میانه نو که با حملات آمریکا و سرنگونی طالبان در افغانستان و صدام حسین در عراق آغاز شد ایران نیز از حذف دشمنانش بهره مند شد.  در واقع  امریکا بطور ناخواسته راه را برایران برای افزایش نفوذ خود در منطقه هموار کرد. در ارتباط با مسائل هسته ای، رژیم ایران توانست تحریمهای امریکا و سازمان ملل متحد را با استفاده از کارت نفت دور بزند. همچنین تهدیدات نظامی امریکا و اسرائیل را با حمایت از گروه های تروریستی مانند حماس و حزب الله و توطئه بر ضد نیروهای آمریکایی در داخل عراق و افغانستان به چالش بکشاند.
زمانیکه اهمییت و جایگاه ایران در خاور میانه نو مطرح می شود think tank  و سیاست گذاران در واشینگتن به نظر clueless بی اطلاع میرسند و نمیدانند ماهییت واقعی ایران چیست؟  تفکر بسیاری از آنها برمبنای نسخه کهنه شده (دهه  70میلادی) دوران جیمی کارتر میچرخد که ایران را به عنوان ابزاری در پیشبرد سیاستهای دوران جنگ سرد امریکا قرار میداد. درحالیکه این نوع نگرش کاملا غیر قابل کاربرد در ایران امروز است. ازطرفی آنها دانش کمی در مورد ساختار پیچیده جمعیتی ایران را دارند. ‌با توجه باینکه  هیچ اطلاعات آماری قابل اعتماد در رابطه با جمعیت های  اتنیکی در داخل ایران توسط رژیم ملایان وجود ندارد. با این حال، (demography) ترکیب جمعییتی اتنیکی نشان می دهد که ''ایران فارس نیست" بزرگترین ملییت، ترکهای آذربایجانی هستند که  33 % تا 44% از جمعیت ایران را تشکیل می دهند طبق برآورد سازمان ملل متحد در گزارش حقوق بشر سال 2003 آمده است که " درحدود 30 میلیون نفر تورک آذری" در ایران ساک‌ن هستند. دومین ملییت فارسها با 22% تا 33% کردها 7% عربها 6% لرها 5% بلوچها 3% گیلک ها- مازندرانیها 4% تورکمنها 3%  قشقاییها 2% و سایر .  


در رژیم قبلی سنی درعراق و یا رژیم علوی حاضر در سوریه، هر دو حاکمییت های اقلیت هستند. اقلیت قومی فارس در ایران نیز قدرت را درخود قبضه کرده و با اعمال تبعیض علیه گروه های قومی دیگر حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها را پایمال می کند. استفاده از زبان مادری آنان در مراکز آموزشی و اداری ممنوع است از لحاظ اقتصادی  بی توجهی وعدم سرمایه گذاری در مناطق غیرفارس    باعث فقر ریشه داری شده است. درمواردی برای تغییر بافت  جعمییتی بومی ، آنها را به صورت سیستماتیک مجبور به کوچ کردن از مناطق غنی خود میکنند.

اخیرا برخی از صاحب نظران با نفوذ think tank  در واشنگتن از جمله مایکل لدین** تاکید کردند که‌ ایران کشوری است با ساختارمصنوعی که توسط رژیم  تهران تنها با توسل بزور یکپارچه نگه داشته شده است. علاوه بر آن یک کشور واحد فارس نیست. "حقیقت این است که ایران از ملییت های مختلف تشکیل شده است با اینجال تعداد کمی (درآمریکا) دریافته اند که‌ فارسها تنها بخشی ازاقلیت جمعیت ایران را تشکیل میدهند"‌ آنها معتقند که درصورت حمله نظامی امریکا، اکثریت جمعییت غیرفارس شامل عربها، كردها، لرها، تورکمن ها، بلوچها و تورکهای آذری زیر پرچم ایران گرد هم نخواهند آمد.

در 12 سپتامبر، 2012 نماینده کنگره آمریکا دانا رۆراباکر (جمهوریخواه - كالیفرنیا) Rohrabacher Dana (R-CA) قطعنامه ای را تقدیم کنگره کرد که بیانگراین درک کنگره است که ملت آذربایجان، اگر چه در حال حاضر بین آذربایجان و ایران تقسیم شده اند آنها حق دارند سرنوشت خود را رقم زده و اگر خواستند کشور مستقل خود را داشته باشند. **"این حق طبیعی ملت آذربایجان است که ساختار سیاسی و کشورخود را انتخاب کنند و این خواسته منوط به اراده بوروکرات ها در واشینگتن و یا دیکتاتوری ملا در ایران نیست. آذریها در جمهوری آذربایجان از حاکمیت و استقلال برخوردار هستند هیچ دلیلی وجود ندارد که چرا ملییت آذری در ایران نتوانند همان انتخاب را داشته باشند."
این، در تاریخ 30 ژوئیه 2012  دانا رۆراباکر در نامه خود خطاب به هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا، توصیه کرد که ایالات متحده از پیوستن آذربایجان ایران به جمهوری آذربایجان حمایت کند. "طرح پیشنهادی من ایالات متحده آمریکا را درکنار ملت آذری داخل ایران قرار می دهد"  وی همچنین در بیانیه مطبوعاتی خود گفت: "اگر مردم حاضر دربطن سرزمین خود نمی خواهند تحت سلطه حکومت دیکتاتوری ملاها باشند پس ما باید ازحق تعیین سرنوشت آینده آنها ازطریق یک رفراندوم حمایت کنیم" 

با توجه به همه اینها، این تحولات یک شبه بوجود نیامده و تاریخ در پشت آن است. آذربایجان بزرگ  توسط روسیه و ایران درسال 1828 بدون رضایت مردمانش تقسیم شده است. مسئله آذربایجان جنوبی یکی از اولین موردهای دوران جنگ سرد بود که درسازمان ملل مطرح شد(1946). در آن زمان، بخاطر ر‌قابت بین دو ابرقدرت یعنی ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی ، آمریکا از برسمیت شناختن دولت سکولار و دموکراتیک در آذربایجان جنوبی خودداری کرد. همه این قضایا بعد از فروپاشی اتحاد شوروی سابق به پایان رسید. یک بار دیگر در آستانه سال 1991 مردم دو بخش شمالی و جنوبی آذربایجان با برچیدن سیمهای خاردار مرزی، بطورغیررسمی وطن تاریخی خود را بهم پیوستند. در سال 1992 ابولفضل ائلچیبي اولین رئيس جمهورمنتخب و دموکراتیک آذربایجان خوستار آزادی آذربایجانیهای جنوب و ایجاد کشور"آذربایجان متحد" شد. درماه مارس 2006، در کنوانسیون جهانی آذربایجانیها در باکو، تعدادی از شرکت کنندگان سخنران، لزوم برپایی مجدد " آذربایجان متحد" را مطرح کردند. رئیس جمهور فعلی آذربایجان،  آقای الهام علی اف خواستار اتحاد تمام آذریهای دنیا از جمله آذربایجانیهای جنو‌ب شد. او گفت: "بیش از 50 میلیون نفر آذربایجانی در سراسر جهان زندگی می کنند  و در حدود  30 میلیون نفر از آنها در آذربایجان ایران هستند سرنوشت آنها برای ما بسیار مهم هست" در ماه فوریه 2012 لایحه ای توسط برخی از نماینده گان احزاب مخالف و موافق دولت به پارلمان ملی آذربایجان تقدیم شد که درآن خواستار نامگذاری رسمی کشور خود بنام آذربایجان شمالی شدند که نشانگر ضمنی حقیقتی است که درآنسوی مرز یک آذربایجان جنوبی تحت مستعمره ایران وجود دارد. 
                                             
همه اینها، نه تنها رژیم اقلیت فارس در ایران، بلکه پان فارسیست های مخالف رژیم در داخل و خارج  را نیز عصبانی میکند. اما در بطن داخل کشور، آنچه که واقعا رژیم اقلیت فارس درتهران را بیشترنگران میکند نه برسمیت شناختن مسله آذربایجان توسط خارجی ها، بلکه رشد روز افزون جنبش استقلال طلبانه غیر فارسها مانند: بلوچ ها، کردها، عرب ها و به خصوص تورکها در آذربایجان جنوبی است. این مسئله تبدیل به مانع بزرگی در یکپارچگی کشور و کاهش روز افزون توانایی رژیم  شوونیست تهران در اعمال سیاست منفور یک ملت ، یک زبان ، یک کشور شده است و قادر به جلوگیری از تجزیه ایران در آینده نزدیک شبیه آنچه که در اتحاد شوروی اتفاق افتاد نیست. ازطرفی، شواهد نشان می دهد که جنبش إستقلال طلبانه تورکها درآذربایجان بعد از قیام اول خرداد 1385(2006) عمیق ترشده است وآنها بدنبال در هم شکستن قدرت رژیم ملاها در تهران و بوجود آمدن بهترین فرصت برای کسب حق 
تعیین سرنوشت خود میباشند.


بنابراین برجسته کردن مسئله ملییت تورکهای آذری درصحن کنگره ایالات متحده و درخواست نماینده کنگره آمریکا دانا روڕاباکر با بیان این استدلال که: "کمک به آرمان های مشروع ملت تورک آذری برای کسب استقلال یک تکلیف با ارزش است و حاوی خطری بزرگتر برعلیه ستمگران رژیم ایران در مقایسه با تهدید بمباران مراکز هسته ای زیرزمینی ایران است."  همچنین واکنش و استقبال رضایت آمیز کاخ سفید از آن، نشانگر تغییرنگاه سیاست گذاران درواشینگتن نسبت به ماهییت بافت ایران است . این نگاه، از مفهوم جعل شده قدیم ‎" کشور تک واحد اتنیک فارس" به مفهوم واقعی جدید " کشور چند واحد مولتی اتنیک" با مناطق چند ملییتی تغییر یافته است. به همین دلیل، در ورق زدن فصل دیگری از خاورمیانه نو، برای سرنگون کردن رژیم تهران، آمریکا ملل غیرفارس و بخصوص ملت تورک آذربایجان را به عنوان متحد بالقوه خود خواهد یافت. با دانستن اینکه این اتفاق می تواند منجر به تجزیه ایران طبق مدل شوروی و ایجاد کشورهای مستقل جدید در آن منطقه شود.
  
اومود  دوٌزگون  
2012-10-28
  منابع

متن کامل نامه این نماینده به کلینتون به این شرح است:

خانم وزیر

یکی از اعضای حزب حاکم جمهوری آذربایجان فوریه گذشته از دولت خواست تا نام این کشور را به «آذربایجان شمالی» تغییر دهد. سیاوش نوروزوف، یکی از اعضای پارلمان، پیشنهاد داد که 16 میلیون آذری (۳۰ میلیون تورک آزربایجانی) ساکن در شمال غربی ایران (آذربایجان جنوبی) باید به صورت یک ملت واحد و متحد در بیایند. این سرزمین که آذربایجان جنوبی در نظر گرفته می‌شود، تقریبا دو برابر جمهوری آذربایجان در شمال دارای جمعیت است(سه برابر). بنا بر گزارشات، این پیشنهاد مورد توجه چندین تن از اعضای پارلمان نیز قرار گرفته است.

در ایران، دولت تهران استان‌هایی که ساکنان آنها عمدتا اتنیک آذری هستند را آذربایجان شرقی و غربی می‌نامد(۱۱ استان)، بنابراین این موضوع خود ادله‌ای بر این ادعای دولت باکو می‌باشد که معتقدند سرزمین آذری‌ها تقسیم شده است. در واقع، این قلمرو به واسطه معاهده ترکمنچای در سال 1828 و بدون جلب رضایت آذری‌ها بین روسیه و ایران تقسیم شد. روسیه دیگر در این موضوع عامل تاثیرگذاری به حساب نمی‌آید، چرا که جمهوری آذربایجان استقلال خود را در سال 1991 به هنگام فروپاشی جماهیر شوروی بدست آورد. ایرانِ امروز از ایرانِ حدود دو قرن گذشته بسیار متفاوت است.

به دنبال خبرهای اخیر پیرامون شکوفایی همکاری نظامی بین اسرائیل و آذربایجان، مسئله آذربایجان مجددا مطرح گردیده است. حمایت از چنین همکاری‌ای برای ایالات متحده معقول به حساب می‌آید، چرا که حکومت دیکتاتوری و سلطه‌جویانه موجود در تهران دشمن ما و نیز دشمن آنها می‌باشد. نحوه تعیین هویت، احساس وفاداری، و اقدامات مردم خاورمیانه را نمی‌توان همیشه بر اساس خطوط مرزی موجود بر روی نقشه یک کتابخانه تعیین کرد. ایران به منظور افزایش تاثیر خود در لبنان و عراق، از گروه‌های قومی و مذهبی سوء استفاده کرده است. ایالات متحده باید به دنبال فرصت‌هایی باشد تا بتواند همین کار را در مناطق کلیدی انجام دهد. کمک در مشروعیت بخشیدن به خواست مردم آذری برای کسب استقلال خود، در قیاس با تهدید بمباران مخازن تحقیقاتی هسته‌ای زیرزمینی ایران، می‌تواند خطر بسیار بزرگتری برای حاکمان مستبد ایرانی به دنبال داشته باشد.

باتشکر

دانا روهراباکر

* داخل پرانتز از من است.


0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home