Wednesday, January 10, 2018


تحولات آزربایجان و مواضع جناح های

چپ و راست فارس ایرانی

   اومود دوٌزگوٌن
 اکتبر ماه ۱۹۹۶// مهر ماه ۱۳۷۵

توضیح : این مقاله - تحلیل جامعی است از وضعیت حرکت ملی آزربایجان تا سال ۱۳۷۵ و بررسی مواضع گروههای سیاسی چپ و راست فارس در مورد مسئله آزربایجان - زمانیکه ساکن کانادا بودم نوشته ام  که در اکتبر ماه ۱۹۹۶// مهر ماه ۱۳۷۵ درهفته نامه شهروند و ایران استار ونکوور و تورونتو درج شده بود. متن تایپ شده زیراز روی اصل مقاله ی موجود بدون تغییر محتویی میباشد فقط چند توضیح داخل پرانتز و اصلاح املائی در کلمه  ترک به تورک و در حرف ذ آزربایجان داده  شده است. 

تحولات سیاسی و اجتماعی آزربایجان
تحولات سیاسی و اجتماعی آزربایجان در دهه حاضر چنان با سرعت بوقوع پیوسته است که همگی به دور از پیش بینی و غیرقابل انتظار بوده است.  روند این تحولات و چشم اندازهای آتی آن، شوونیستهای دولتی و غیر دولتی و حزبی مخالف چپ و راست را با بحران سیاست گذاری در مورد آزربایجان روبرو ساخته است.  بعد از اتمام دوران جنگ سرد و فروپاشی اتحاد (اجباری) شوروی سابق در آن سوی مرزها شاهد استقلال جمهوری های جدید و مسئله ساز برای ایران بوده ایم.

بدون شک مسئله ساز ترین این کشورها جمهوری دوباره استقلال یافته آزربایجان شمالی می باشد. واقعیت این استکه استقلال آزربایجان شمالی معنایی بیش از آنچه در دیگر جمهوری های استقلال یافته بلوک شرق هست در خود نهفته دارد. مسئله آزربایجان سوای بُعد سیاسی آن، بُعد اجتماعی و فرهنگی ملت واحدی است که در طی دو قرن اخیر هویت ملی آن توسط حکومت های تزاری روس در آزربایجان شمالی و دیکتاتوری ارتجاعی و شوونیستی فارس در آزربایجان جنوبی خدشه دار شده است.  امروز مسئله آزربایجان نه مسئله کارگری و نه اسلامی و نه مسئله پان تورانیسم است. مسئله آزربایجان را مردم ستمدیده و مظلوم در دوسوی ارس درک می کنند که در طول سالیان دراز  فشارها و سرکوب گری های رژیم‌های قلدر را با پوست و استخوان خود لمس کرده اند آزربایجانی نه پان تورک است و نه پان آزریست.  ملت آزربایجان در تلاش برای دستیابی به حقوق انسانی و ملی پایمال  شده  و حق تعیین سرنوشت خود و رهایی از چنگال زورگویان سرخ و سیاه بوده  و است.

اینک بعد از رهایی آزربایجان شمالی از یوغ امپریالیسم روس و استقلال موفقیت‌آمیز در شمال رود ارس، دلگرمی بی‌نظیری در جنوب رود ارس برای رهایی ازچنگال شوونیزم فارس پدید آمده است.  بنابر این امروز عملاً شاهده شکل گیری تشکل های آزادیبخش و مبارز در داخل آزربایجان جنوی هستیم . صرف نظر از اعمال محدودیتهای شدید توسط رژیم تهران سفر های مداوم اقشار مختلف مردم دو سوی ارس و مشارکت بی سابقه آزربایجانی های مقیم خارج در تشکل ها و جمعیتهای آزربایجانی خارج از کشور، خود نشان از تحول عمیق اجتماعی و بینش سیاسی ملت آزربایجان در عرصه بازیابی هویت ملی خود و حق تعیین سرنوشت خود می باشد و در حقیقت بُعد اجتماعی و فرهنگی مسئله آزربایجان است که رژیم تهران و گروه های سیاسی ایرانی را با بحران سیاستگذاری و موضع گیری صریح در مورد آزربایجان مواجه ساخته است. 

در اینجا به طور مختصر به بررسی این موضع گیری می پردازم.  بعد از فروپاشی اتحاد شوروی سابق و استقلال آزربایجان شمالی اولین فشار و برخورد در بن بست  قرار گرفتن رژیم جمهوری اسلامی در مقابله با مسئله آزربایجان بود که بر خلاف گروههای سیاسی فارس، تضاد رژیم  با مسئله آزربایجان فراتر از تضاد تئوریک میباشد. رژیم تهران برای خارج شدن از این بن بست سه راه بیشتر نداشته و ندارد:
۱- جمهوری اسلامی عملاً به حمایت از آذربایجان شمالی برخاسته و  در آزربایجان جنوبی سیستم شوونیستی را متوقف کرده به رفع ستم ملی بلاخص به رفع ممنوعیت استفاده از زبان تورکی و رسمیت یافتن زبان مادری آزربایجانیها اقدام میکرد.  ۲- علناً به دشمنی با  آزربایجان شمالی برخاسته و به سرکوب شدید فرهنگی  و حرکت های استقلال طلبانه در آزربایجان جنوبی بپردازد. ۳- برخورد دوگانه و منافق گونه را پیشه کند.
از آنجائیکه ماهیت رژیم تهران بر پایه دروغ و نیرنگ بنا شده است لذا راه سوم را اختیار کردند.  جمهوری اسلامی ابتدا با شعار وا اسلاما سعی در حل بحران سیاستگذاری خود در مورد آزربایجان نمود و مردم آزربایجان شمالی را برادران اسلامی خود خواند تا به مردم آزربایجان جنوبی بگوید که اسلام در خطر است و الآن موقع سخن راندن از حقوق فرهنگی و زبانی نیست. اما دیری نپایید که این ترفند رژیم رسوا شد.  رژیم تهران نه تنها در جنگ ارمنستان با آزربایجان شمالی بیاری امت اسلامی نشتافت آنطوریکه در جنگ بوسنی فعال بود برعکس با حیله های دیپلماسی و میانجی گری در تهران همزمان به ارسال مخفیانه سلاح  و تعلیم نیروهای ارمنستان پرداخت.  دولت ایران با ایجاد اتحاد مثلث شوم با روسیه  و ارمنستان سعی در تضعیف موقعیت آزربایجان و ایجاد بی‌ثباتی در آن کشور نمود.  از آنجایی که تجارت مشروبات الکلی به میمنة ولایت فقیه در دست باند تجاری ارامنه  ایران افتاده است لذا همین کارتلهای باند باصطلاح کفر در ایران با ارسال کمک‌های سرشار مادی و با همیاری دستگاه ولایت فقیه راه تجاوز کفار به خانه و کاشانه مردم بی‌دفاع و مسلمان شهرهای آغدام، شوشا و کلبجر در آزربایجان شمالی را هموار کردند. تا اینکه صدای ملت آزربایجان جنوبی بعنوان اعتراض از شهرهای مختلف بلند شد و تا مجلس رژیم کشید.

دولت ایران سانسور شدیدی را در پخش اخبار مربوط به آزربایجان شمالی اعمال نموده است کمیسیون ویژه امور قفقاز در وزارت امور خارجه مرکز تجمع شوونیستهای دولتی و غیر دولتی از جمله پان ایرانیستهای قدیمی تبدیل شده است. برنامه کار این کمیسیون مشخصاً ضربه زدن به منافع آزربایجان شمالی در منطقه و طراحی سیاست های سرکوب علیه حرکت‌های اعتراضی استقلال طلبانه در آزربایجان جنوبی میباشد. همچنین این کمیسیون از طریق دستگاههای دیگر رژیم، دست به  تبلیغات توهین آمیزعلیه فرهنگ و زبان آزربایجانی ها و ترویج افکار نژادپرستانه پان ایرانیستها میزنند. نمونه اش انتشار و پخش پرسشنامه سنجش افکار عمومی صدا و سیمای ایران در تهران بود که درآن از شهروندان فارسی زبان تهرانی سوال شده بود « آیا حاضرید با یک خانواده ترک همسایه شوید؟ آیا حاضرید در شهر ترک نشین اقامت کنید؟ آیا حاضرید با یک فرد ترک زبان ازدواج کنید؟ آیا ...».*1
اما چنانچه قبلا اشاره شد بعد فرهنگی مسئله آذربایجان چنان عمیق و حساس است که رژیم تهران را راه گریزی نبوده و نیست.  جمهوری اسلامی‌ از طرفی با اجازه محدود انتشار کتاب و چند نشریه بزبان تورکی چنین وانمود میکند که مانعی در جهت اشاعه فرهنگ و زبان تورکی ایجاد نمی‌کند اما از طرفی دیگر به سرکوب شدید اعتراضات مردم، فرهنگیان و نویسنده گان و آزادیخواهان آزربایجانی که خواستار رفع ممنوعیت، آموزش و بکارگیری زبان تورکی در مدارس و دانشگاهها و ادارات هستند ادامه میدهد.  تظاهرات مردم آزربایجان را مانند رژیم پهلوی تحت عنوان غائله ای که از آن سوی مرزها... در آزربایجان بر پا شده تلقی می‌کنند و نیروهای ویژه سرکوب را از شهرهای تهران و اصفهان به شهر تبریز و دیگر شهرهای آزربایجان روانه میکند.  با دستگیری و حبس فعالین آزربایجانی سعی در خفه کردن اعتراضات مردمی بر میآیند. اما تاکنون اعمال خفقان و تهدیدات رژیم تهران، عملا با شکست روبرو شده است.  رشد روزافزون جنبش استقلال طلبانه و همه گیر شدن حرکت های اعتراضی در آذربایجان رژیم تهران را ناگزیر به اجرای خیمه شب بازی های احمقانه توسط مزدوران و گماشتگان خود در آذربایجان جنوبی کرده است از قبیل امضا طومار ساختگی (برای پیوستن به ایران) علیه بخش مستقل و آزاد شده آزربایجان و اظهارات بی ارزش بعضی از نمایندگان انتصابی و مزدور مجلس علیه آزربایجان شمالی. گویا جماعت شوونیست تازه گیها اسناد تاریخی زیادی به دست آورده اند که میتواند قلمرو ایران را به عهد هخامنش ها بازگرداند اما معلوم نیست چرا به جای کابل و دوشنبه به باکو چسبیده اند. اگر واقعاُ بفکر بازیابی قلمرو پارسی هستند بهتر است برادران و خواهران اصیل و آریایی و پارسی زبان افغانی و تاجیک را به آغوش مام میهن شان باز گردانند و غیرآریایی ها و تورک های آزربایجان که هیچگونه همگونی با آنان ندارند را به حال خود بگذارند.

 مواضع  گروه های سیاسی چپ و راست فارس ایرانی 
و اما موضع گیری های گروه های سیاسی ایرانی در مورد مسئله آزربایجان نیز قابل تامل میباشد. در طول ۱۷ سال گذشته شاهد تغییر و تحولات درونی و موضع گیری ضد و نقیض گروه های سیاسی مختلف بودیم و تشتت فکری این گروهها به حدی بوده که تا چند سال پیش هیچکدام از این گروهها به اندازه یک تار مو هم فکر نمی کردند که روزی بتوانند کوچکترین وحدت فکری باهم داشته باشند تا اینکه مسئله آزربایجان چون پُتک محکمی همزمان برسر اینان فرود آمد  و مغزهای آشفته اینان را به چاره اندیشی و کشف تز جدید وحدت  وا داشت.  از آنحاییکه رجوییون (مجاهدین) روضه خوان همواره در بدعت گذاریهای پَست، پیشرو بوده و سبک مغزتر از بقیه عمل می کنند این بار نیز کوس وحدت شوونیستی را جلوتر از همه به صدا در آوردند.  اینان با پایین آوردن عکسهای حنیف نژاد (بنیاگذار سازمان) و آرمهای آرمانی خود، آرم  شیر و خورشید شاهی را که معنایی جز ارتجاع  و دیکتاتوری  و شوونیزیم فارسی ندارد در خیابان های پاریس و واشینگتن به اهتزاز در آوردند و موج خوشحالی را به میان سلطنت طلبان و پان ایرانیستها بردند.  به بهانه های مختلف بساط کنفرانسهای وحدت شوونیستی در اروپا و آمریکا گسترده‌ تر شد و رقابت های شوونیستی باعث پدیدار شدن بیانیه ها و برنامه بازیهای گروههای  سیاسی چپ و راست ایرانی شد. به شکرانه  پیشرفت صنعت چاپ و ترجمه، مرامنامه ها و قوانین دمکراتیک کشورهای اروپای غربی توسط  گروه‌های سیاسی چپ و راست ایرانی به زبان فارسی ترجمه و منتشر شد ایران بهتر! دنیای بهتر! سخن روز مدعیان تاریک اندیش و فرصت طلبان تشنه قدرت شد.

در برنامه های متناقضی که گروه های سیاسی ایرانی انتشار دادند یک نقطه مشترک بیش از همه جلب توجه میکند ‌آنهم انکار بحران هویت ملی در ایران و حذف رذیلانه مسئله آزربایجان از برنامه های تئوریک خود میباشد. احزاب  راست (پان ایرانیست) عمدتاً سنگ تمامیت ارضی را به سینه زده و شعار رنگ باخته یک زبان ، یک ملت و یک کشور را تکرار می کنند. و چه بسا شوونیزم موجود را نا کافی میدانند!  اما احزاب چپ ژست مترقی مآبانه  به خود میگیرند. مثلاً بعضی از گروههای چپ ضمن قبول چند ملیتی بودن ایران با تاکید بر حفظ تمامیت ارضی، نسخه فذرالیسم از نوع استالینستی یعنی فدرالیسم شوونیزم روسی را تجویز میکنند.  بعضی از گروههای چپ پا فراتر گذاشته سرزمینی بنام آذربایجان و موجودیت بیش از ۳۰ میایون تورک در ایران را که از نظر نژاد و فرهنگ و زبان با سایر ملیتهای حاضر در ایران متمایز است انکار میکنند.  البته دلیل آن برای کسانی که از دیدگاه مستقل به ماهیت این گروهها مینگرند کاملاً پیداست. باید در نظر داشت احزاب چپی که ریشه در مارکسیسم - لنینیسم دارند خود نوعی احزاب مذهبی و ایده آلیستی هستند و همانند تمامی مذاهب دیگر به کتاب مقدس و عقیدتی خود چسبیده و آنرا بهترین و کاملترین جهان بینی برای نجات بشریت می دانند!  چنانچه دیگر مذاهب همان ادعا را دارند.  در واقع همین تفکر ارتجاعی است که حقوق مسلم بخشی از جامعه را به بهانه این که اسلام در خطر است!  یا کمونیزم  در خطر است! پایمال میکنند.

معهذا هیچ انتظاری از این گروهها نباید داشت که دیدگاه شوونیستی خود را کنار گذاشته و به حقوق مسلم و پایمال شده ملت آذربایجان توجه نمایند. چپ های ایران با آن کارنامه ننگین در ۵۰ - ۶۰ سال گذشته و خیانت آشکار به حکومت ملی پیشه وری (۲۵ - ۱۳۲۴) و ضربه زدن به جنبش شریعتمداری (۱۳۵۸) و با وجود انکار حقوق ملل غیر فارس، هنوز دست از عوام فریبی برنداشته و ژستهای کاسه داغ تر از آش را نیز بخود میگیرند. مثلاً سفره حضرت سلیمان برای مردم کردستان پهن می‌کنند! و با مطرح کردن حق خودمختاری و جدایی مشروط  کردستان از ایران به تبلیغات پوچی متوسل می شوند که هر کودک دبستانی می تواند مُچ آنها را باز کند. البته بر کسی پوشیده نیست از روزی که کلمه قانون در ایران به کار برده شده، تبصره ها و متمم ها و شرط ها و ... نیز بسرعت بکار گرفته شده است . در بسیاری از موارد تبصره ها جلوتر از قانون به اجرا در آمده و اگرها و مگرها غالباً سد راه قوانین بوده اند. ادعای دادن حقوق ملت کرد با شرط و شروط نیز از همین مقوله است!  بر این اساس، کردستان می تواند خود مختار باشد «اما» به شرطی که خلاف شرع فلان حزب کمونیست عمل نکند.  بعبارتی دیگر حکومت کردستان باید توسط رفیق یا دست‌ نشانده مرکزیت کمون استالینستی اداره شود. حتی اگر حکومت کردستان توسط یک گروه مستقلِ چپِ کُرد اداره شود قابل قبول شوونیستهای چپ ایرانی نیست!  و همینطور ادعای دروغین این جماعت در حمایت از برابری حقوق انسانها نیز در همین مدار میچرخد.

اما مسئله آزربایجان آنقدرحساس است که اینان حتی از بکار بردن و بر زبان آوردن نام آزربایجان نیز وحشت دارند. چرا که به خوبی می‌دانند که آزربایجانیها یک گروه اقلیت نیستند تا در میان پرده برنامه ای گنجانده شوند.  آزربایجانیها یعنی اکثریت جمعیت ایران، آذربایجان یعنی یک سوم خاک کنونی ایران، آزربایجانیها یعنی ۳۰ میلیون ملت تورک که از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود یعنی حق استفاده از زبان مادری و ترویج فرهنگ ملی خود محروم هستند.

دراینجا لازم است اشاره‌ای نیز داشته باشم به برخورد کسانی که تحت عنوان باصطلاح نویسنده مترقی و دمکرات (فارس) سعی در پوشاندن مواضع شوونیستی طبقه به اصطلاح  روشنفکر ایرانی دارند. در حالیکه ضدیت آشکار آنان با جنبش ملی آزربایجان و دشمنی دیرینه شان با فرهنگ و زبان آزربایجانی غیر قابل انکار است این به اصطلاح صاحب نظران فارسِ دموکرات شده با طرح این موضوع که در چهارچوب ایران دموکراتیک مسئله آزربایجان خود به خود حل خواهد شد و ملل غیر فارس و آزربایجانیها به حقوق پایمال شده خود دست خواهند یافت ووو ...جنبش  آزربایجان را سبب پراکندگی و تضعیف جنبش سراسری ایران قلمداد کرده  و مرتب تلقین می کنند که جنبش ملی آزربایجان یک حرکت ملی افراطی و عاری از اندیشه چپ و دموکراتیک است.  اما منطق خلاف آن را حکم می کند و ضرورت مقابله با آپارتاید و ستم ملی را اجتناب ناپذیر میکند. بنابراین دفاع از فرهنگ و هویت ملی و زبان مادری در مقابل شوونیزم فارس، حرکتی افراطی نیست.  به گواهی تاریخ اندیشه چپ (بمعنای برابری حقوقی و عدالت خواهی) و تفکر دموکراتیک قبل از اینکه به تهران برسد در آذربایجان نهادینه شده است و تجربه برقراری حکومت دموکراتیک آذربایجان در سال‌های ۲۵- ۱۳۲۴ هنوز در خاطره ها زنده است. آنچه ملت آذربایجان از آن بیزار و متنفر هستند همانا اندیشه شوونیستی و نژاد پرستانه جناحهای چپ و راست ایرانی (حکومتی  و غیر حکومتی) است که در هیچ مقوله انسانی جای ندارد.

در این میاان نباید از دو جریان حاشیه‌ای نیزغافل بود. یکی ساده انگاری مسئله آذربایجان از سوی بعضی از فارس زده گان و به عبارتی خودمانی " فارس بار آمده های" تورک تبار است که دستیابی به حقوق پایمال شده آذربایجانی ها را به بعد از سرنگونی خلافت بنی خمینی در ایران موکول می کنند! و چشم امید به بذل و بخشش دولت خلیفه بعدی و یا فلان گروهگ سیاسی ایرانی در قرن بیست و چندم بسته اند!  که مسلماً نباید بهایی به آنها داد. جریان دوم نیروهای مترقی جوان و انگشت شمار ایرانی هستند که به دور از تاثیرات سیستم شوونیستی به حقانیت ملل ستمدیده در ایران شوونیست زده واقف اند اما به دلایل نامعلوم و احتملاًً  ترس از اتهامات واهی قدمی در راه افشای جریانات شوونیزم فارس برنداشته و سکوت اختیار کرده اند.
به هر حال در آستانه قرن ۲۱ تحولات سیاسی و اجتماعی در آذربایجان سه نکته اساسی را برای همگان نمایان کرده است: ۱-  با اینکه انکار مسئله آزربایجان تا حدودی توانسته است بحران فکری جناحهای چپ و راست را در کوتاه مدت تسکین بخشد اما رشد روز افزون جنبش ملی آزربایجان ضربه غیر قابل تحملی را در دراز مدت بر مغزهای آشفته آنان وارد خواهد کرد. ۲- مخالفت همه‌ جانبه جریانهای سیاسی ایرانی با حق تعیین سرنوشت و استقلال آزربایجان باعث وحدت و همبستگی هرچه بیشتر ملت تورک و در امان بودن جنبش ملی آزربایجان از خیانت احزاب چپ  و راست ایرانی را تضمین خواهد کرد. ۳-  نهایتاً وابسته ماندن آزربایجان حتی در ایران بفرض دمکراتیک را نیز غیر ممکن می نماید چرا که تن دادن به حقوق  دموکراتیک و مساوی  برای آزربایجانیها در ایران بفرض دمکراتیک، مترادف است با بسته شدن تمامی بساط و ارگانهای شوونیزم فارس و اختصاص نیمی از بودجه فرهنگی کشور به آزربایجانیها  و ترمیم خرابی های فرهنگی و اقتصادی در مناطق آزربایجان و احیای هویت ملی و گردن نهادن به حق تعیین سرنوشت آزربایجانیها (برای چگونه ماندن و یا جدایی و استقلال) می باشد.  بی شک
شوونیستهای ایران در هر لباسی که باشند هرگز به چنین خواسته های ملت آزربایجان تن در نخواهند داد.  چرا که این امر را مساوی با نابودی حیات شوونیستی خود می‌دانند. لذا ملت آزربایجان برای دستیابی به حقوق مسلم و پایمال شده خویش راهی جز مبارزه با شوونیستهای چپ و راست، حکومتی و غیر حکومتی را ندارد  و تنها راه رهایی از چنگال شوونیستهای نژادپرست و استعمارگر، همانا انقلاب ملی مستقل و جدایی مسالمت آمیز از دیگر ملیتها همچون چکها و اسلاواک هاست.

اومود دوٌزگوٌن






0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home