Tuesday, February 19, 2019

  
 
ریشه های علل ممنوعیت زبان تورکی در ایران 
اومود دوٌزگوٌن
دوم اسفند ۱۳۹۷/ ۲۱ فوریه ۲۰۱۹
                               



در مورد زبان، زبان مادری و اهمیت و حفظ آن، علل شکوفایی، افول و بازیابی آن، چگونگی و چرایی سرکوب سیستماتیک پنهان و آشکار شماری از زبانها، همچنین در مورد علل و نحوه تحمیل، گستراندن و حاکم کردن یک زبان بر دیگر زبانها، پژوهشهای همه جانبه ای در گوشه و کنار جهان شده است و در این مورد هر سال صدها کتاب تخصصی و هزاران مقاله بزبانهای مختلف چاپ و منتشر میشود. اما در ایران با وجود کثرت زبانها و نمونه های عینی فراوان، کار علمی و پژوهشی چندانی صورت نگرفته است. دلیل آنهم ساختار ضعیف آموزشی و ایدئولوژی تنگ نظرانه حاکم بر آن است  که ریشه در تفکر نژاد پرستانه تئوریسین های رژیم پهلوی اول و استمرار آن در دوران پهلوی دوم و رژیم ج. ا. ایران دارد. البته و بدون شک تفکر نژاد پرستانه و پدیده شوونیزم فارس معاصر، تاریخاً ریشه در تفکر و ایدئولوژی نهضت شعوبیه فارس و افکار نژاد پرستانه فردوسی طوسی دارد که خمیر مایه تفکر امروزی پان فارسیسم میباشد که بیش از نود سال هرگونه کار تحقیقی جدی و پرداختن جامع به مقوله زبانهای موجود در ایران را بغیر از زبان فارسی تقریباً غیر ممکن کرده است. حتی آمارگیری صحیح  و رسمی از تعداد متکلمان زبانها که پایه هر نوع پژوهش علمی میباشد ممنوع بوده است. لذا کار تحقیقی را سخت کرده و در سطح حدس و گمان به حاشیه برده است. 

علیرغم تمام محدودیتها، حرکت ملی آزربایجان جنوبی توانست مطالبه حقوق زبانی را بشکل خواست عموم تبدیل بکند. مباحث علمی توسط فعالین ملی در مورد حق آموزش بزبان مادری و اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی بصورت خواست حداقلی را در سطح وسیع مطرح کرد.  تا حدی که بعلت فشار مردم، مطالبه آزادی تدریس زبانهای غیر فارس وارد گفتمان دانشگاها و  مطبوعات تحت کنترل رژیم شده و بالاخره بصورت محدود در محافل سیاسی بشکل وعده های (هر چند فریبکارانه) انتخاباتی توسط  بعضی از مقامات و نمایندگان انتصابی مجلس مطرح شده است.



این مباحثات عمدتاً در پنج گفتمان متفاوت مطرح میشود:
گفتمان اول - متعلق به محافل دانشگاهی ایران است که ضمن تاکید بر اهمیت زبان مادری با کلی گویی صرف، فقط به جنبه های روانشناختی و اجتماعی آن بعنوان ظرفی برای اندیشیدن و ارتباط با محیط میپردازند و تاکید به حفظ آن برای استمرار فرهنگ  قومی و زبان محلی که کودک بدان زبان تکلم می کند دارد. در واقع بجای پرداختن به مسئله زبان بعنوان یک حق انسانی والا و حیاتی، فقط بصورت نازل، آنرا در ارتباط فرد با ریشه های خانوادگی و رشد روانی  کودک محدود میکنند.

گفتمان دوم - که متعلق به حافظان اقتدار زبان حاکم فارسی است دفاع متناقضی از حفظ زبان مادری دارند. اگر این دفاع از زبان خود، یعنی زبان فارسی در برابر زبان انگلیسی باشد با مظلوم نمایی مضحک و اگر در برابر زبان تورکی و عربی و سایر باشد با گستاخی تمام، تا ممنوعیت و قتل آن زبانها پیش میروند. موقعی که صحبت از اهمیت حفظ زبانهای غیر فارس و ایجاد امکانات دولتی برابر و رسمی شدن زبانهای دیگر بمیان میاید بلافاصله متوسل به مغلطه و بحث های انحرافی میشوند.

گفتمان سوم- گفتمان عام و تدافعی متعلق به ملل غیر فارس است که دفاع از زبان مادری خود و اشاعه آن را بعنوان حق اولیه انسانی خود بدون حذف و یا نادیده گرفتن زبانهای دیگر در نظر دارد و اهمیت آن را در حفظ فرهنگ و هویت ملی خود حیاتی میدانند.

گفتمان چهارم- کفتمان حفظ هژمونی زبان فارسی متعلق به تفکر ایران مرکز است که به کمک بازمانده گان کمونیست آزربایجانی توده ای، فدایی و سایر که در درون حرکت ملی به همراه آزربایجانیهای راست تمام آسیمیله و نیمه آسیمیله شده، پان ایرانیست هستند که میخواهند با فرییکاری خاصی مسئله زبان را که در ایران یک مسئله ی « کاملاً سیاسی» است در حد « تبعیض زبانی» کوچلو! نشان بدهند تا هژمونی در حال فروپاشی پانفارسیسم را با طرح زبان مشترک فارسی، رابط فارسی، زبان دولتی و سراسری فارسی حفظ کرده و در کنار آن وعده دروعین رفع تبیعض زبانهای دیگر را بدهند.

گفتمان پنجم- گفتمان غالب آزربایجان مرکز در حرکت ملی است که هر گونه تظلم خواهی از بانیان ممنوعیت زبان تورکی و عاملان جنوساید زبانی و فرهنگی را رد میکنند و مسئله ممنوعیت را کاملاً سیاسی و راه حل آن را نیز کاملاً سیاسی میداند. 

استعمارگران و تحمیل زبان:
۱- استعمارگر خارجی: تحمیل زبان ملت استعمارگر خارجی در اقصی نقاط جهان، به عنوان ابزار قدرت برای پیشبرد اهداف استعماری آن دولت - ملت به کار گرفته شده است. از جمله زبان فرانسوی در آفریقا و زبان انگلیسی در آفریقا، هندوستان و سایر.

۲- استعمارگر داخلی: به همین منوال، تحمیل زبان ملت استعمارگر داخلی در اقصی نقاط جهان، به عنوان ابزار قدرت برای پیشبرد اهداف استعماری آن دولت - ملت حاکم داخلی به کار گرفته شده است. از جمله در پاکستان شرقی و غربی(سابق) و سریلانکا ، مصر و ایران معاصر و سایر.

ریشه تاریخی کودتا  
کودتای خزنده با نسخه انگلیس برای پایان دادن به امپراتوری هزار ساله تورکان:
اواخر جنگ اول جهانی دولت شبه فدرال ممالک محروسه قاجار با وجود اعلام بیطرفی، تحت  فشار و دخالت دولتهای روس و انگلیس که خود در حال جنگ با امپراطوری تورک عثمانی بودند. رکود اقتصادی، شکست انقلاب مشروطیت و بحران سیاسی داخلی زمینه  را برای کودتای طراحی شده انگلیس، توسط سید ضیاء - رضا خان فراهم کرد. برخلاف اغلب کودتاهای نظامی این کودتا یک شبه نبود بلکه بصورت خزنده و بر اساس یک پروژه ایدئولوژیک تغییر ساختاری از نظام غیر متمرکز با "هژمونی مدارا جویانه تورکی" به نظام متمرکز با "هژمونی راسیستی- شوونیستی فارسی"، بنفع اقلیت فارس و به ضرر تمام ملل غیر فارس  و کاملاً در جهت حفظ منافع انگلیس بود.


مقدمات کودتا
اختلافات باقیمانده از دوران صفوی بین دو امپراطوری تورک داشت به نقطه پایان خود میرسید. اصلاحات سیاسی در دولت عثمانی (تنظیمات) بعنوان الگو مورد توجه دولت قاجار قرار گرفته بود. این نزدیکی خوشایند دول روس و انگلیس نبود لذا تداوم جنگها و رقابت چند صد ساله امپراتوری های روسیه و انگلیس با امپراطوری تورکان عثمانی، ایجاب میکرد که با سیاستهای نفاق افکنانه و تشدید اختلافات، جبهه دیگری را در تضعیف رقیب گشوده و از هر دو دولت تورک باجگیری کنند. با اینحال حکومت ناصرالدین شاه با عقد معاهده ارزروم موفق به حل اختلافات با دولت عثمانی شد و روابط حسنه بین دو امپراطوری تورک برقرار شد. و برای سالها توانست فشار دولتهای روس و انگلیس را خنثی کند. بعد از ترور ناصرالدین شاه و شرایط بحرانی داخلی، و نفوذ عناصر خود فروخته انگلیس در لایه های تصمیم گیری دولت مظفرالدین شاه و احمدشاه قاجار، با وجود بحران اقتصادی شدید شخص احمد شاه حاضر به تسلیم تمام و کمال به دولت و کمپانی هند شرقی بریتانیا نشد و قرارداد 1919 استعماری وثوق الدوله با انگلیس را امضا نکرد. چرا که سلسله‌ی تورک قاجار با تمام قدرت و ضعف هایش توسط دولت بیگانه در مصدر کار قرار نگرفته بودند. لذا دولت انگلیس با توسل به حیله های مختلف در صدد پایان دادن به امپراتوری هزار ساله تورکان و فروپاشی حاکمیت قاجارها برآمد. برای تغییر سیستم، تنها گماشتن یک حاکم دیکتاتور و دست نشانده کافی نبود لذا دست به طراحی "سیستم استعمار داخلی- تحت کنترل استعمار خارجی" زد. در طراحی این پروژه از تئوری های نژادپرستانه پان فارس ها از اتاق فکر بمبئی هندوستان گرفته تا اتاق فکر برلین آلمان بهره گرفت. بعبارتی دیگر، دست مایه این پروژه علاوه بر ذهنیت ضد تورک انگلیس، تفکر پان فارس در درون سفارت انگلیس در تهران که تحت نفوذ پارسیان هند اداره میشد و تفکر آریا گرایی پان فارسیسم توسط محمدعلی فروغی و یارانش در تهران و شبکه فاشیستی محمود افشار یزدی در برلین دست بدست هم دادند تا پروژه تغییر ساختاری حکومت قاجار که توسط اردشیر جی ریپورتر مامور ارشد سازمان اطلاعات انگلیس ( از پارسیان زرتشتی ایران اهل بمبئی و از روئسای اطلاعاتی حکومت هند تحت مستعمره انگلیس) به اجرا گذاشته شد.

اجرای کودتا
با پشتیبانی نیروهای نظامی بریتانیایی مستقر در منطقه شمال، برهبری ژنرال  سِر ادموند آیرونساید، رهبری کودتا را بدست یک قزاق مهتر بنام رضا میر پنج سپردند که فردی بی سواد، عقده ای، خشن و بد خلق بود. برخلاف ادعای بعضی از تاریخ نویسان فارس وابسته به رژیم ج. اسلامی، مراکز فعال صهیونیستی در لندن و تهران و یا بهایی ها نقش کلیدی در روی کار آمدن رضاخان نداشتند. همکاری یهودیها و بهاییها بیشتر بخاطر نارضایتی از وجود تبعیض دینی بوده و در پی پایمال کردن حقوق ملل غیر فارس نبودند. اما بد از حاکمیت سیستم شوونیستی فارس و بمباران تبلیغاتی، بخشی از طبقه متمول یهودیان و بهائیان و حتی تورکهای آزربایجانی منفعت طلب و آسیمیله شده با سیاستهای فاشیستی و تبعیض آمیز رژیم پهلوی همراهی کردند. و امروز هم  طیف کوچکی از باستان گرایان ایرانی یهودی و بهائی و حتی تورکهای آسیمیله شده آزربایجانی هنوز هم در صف فاشیسم فارس ضد حقوق ملل غیر فارس هستند. 

رفتار دوگانه انگلیس
اواخر دوره قاجار دولت انگلیس برای پیشبرد منافع استعماری خود در ایران با دو چالش روبرو بود یکی مقابله با نفوذ روسیه بعنوان رقیب در شمال، دوم گسترش نفوذ و تسلط کامل خود بر منابع نفتی کشف شده در جنوب بود. بدنبال انقلاب اکتبر روسیه و لغو قراردادهای تحمیلی با روسها، دولت قاجار در مقابل زیاده خواهی های انگلیس به مقاومت خود افزود.  لذا دولت انگلیس به قصد تضعیف دولت مرکزی قاجار و باجگیری و تحمیل قراردادهای نفتی ناعادلانه طرفدار حاکمیت غیر متمرکز شده بود و سیاست ایجاد تنش و تفرقه در ممالک محروسه مخصوصاً در منطقه نفتی عربستان ( الاحواز) را پیش میبرد که بدلایلی نتوانست شیخ خزعل حاکم ایالت عربستان را بر علیه دولت احمد شاه بشوراند تا بتواند براحتی به تاراج نفت جنوب بپردازد. لذا متوسل به دسیسه کودتا شد. بعد از کودتا با چرخش ۱۸۰ درجه ای اینبار طرفدار حاکمیت یکپارچه و متمرکز در تهران شد. بطوریکه عملاً حکومت رضاخان ابتدا سیستم ممالک محروسه را با لشکرکشی و قتل و غارت از بین برد و خودمختاری تمام مناطق را بزور سرنیزه منحل کرد و ممالک محروسه خودمختار غیر فارس را بزور اشغال کرد و سیستم بسته و متمرکز دیکتاتوری نظامی را به سراسر کشور تحمیل کرد.

ماهیت و نحوه اجرایی پروژه انگلیس
در واقع پروژه انگلیسی برای تثبیت منافع دراز مدت خود، سیستم استعمار داخلی را در ایران پایه ریزی کرد و با این سه اصل آنرا به پیش برد:
۱- حذف الیت سیاسی - نظامی تورکها از تمامی مراکز تصمیم گیری قدرت.
۲- حذف فرهنگ و زبان اکثریت تورکی و رسمیت دادن به زبان فارسی و ممنوع  کردن دیگر زبانها، تحریف تاریخ هزار ساله ترکان و تحمیل فرهنگ و زبان فارسی به هشتاد درصد جمعیت غیر فارس.
۳- مطیع کردن کامل حکومت برآمده از کودتا به دولت فخیمه انگلیس.

پایان دادن به آزادی هویت  و زبان 
بگواهی تاریخ، تحت حکمرانی هزار ساله امپراتوری ترکان، ملیتهای غیر تورک از جمله  فارس‌ها نه تنها مورد ستم فرهنگی قرار نگرفته اند بلکه در مقاطعی به اوج شکوفایی خود نیز رسیده اند. همه اتنیک ها هویت خود را داشتند و همه زبانها آزاد بودند. فارسی همواره زبان شعر و دفترداری دولتی، عربی زبان علم و دین و ترکی زبان حاکمان و نظامیان بوده است.

اجرای پروژه استعماری انگلیس : هویت کشی و زبان کشی
هویت کشی، زبان کشی و فرهنگ کشی برخلاف حدس و گمانهای رایج، ایده شخص بیسوادی چون رضاخان دیکتاتور نبود. قصد اصلی رضاخان فقط تحکیم قدرت خود با حذف رقبایش در مراکز قدرت که اکثراَ از الیت سیاسی تورک بودند و همینطور سرکوب سران ممالک محروسه و ولایات که با او بیعت نمی کردند بود. در اصل، این طراحان و تئوریسین های خارجی و داخلی بودند که اجرای پروژه انگلیسی را در دستور کار دولت رضاخان قرار دادند. عوامل اجرایی آن تماماّ از الیت سیاسی فارسِ بشدت ضد تورک و ضد عرب که همگی دست پرورده انگلیس در درون دولت قاجار و مجلس چهارم و پنجم بودند که به یکباره سکان امور دولت در دستشان افتاده بود مانند سید ضیا، محمدعلی فروغی (وزیر فرهنگ و اولین رئیس فرهنگستان زبان فارسی) و افرادی چون وثوق الدوله، تقوی، دهخدا و علی اکبر سیاسی، جمال الدین اخوی، ابراهیم پورداوود،  میرزا اسمعیل خان، محمد قزوینی، محمود افشار یزدی، ملک الشعرای بهار و ذوب شده گان در مکتب پان ایرانیسم فارسی از جمله حسن تقی زاده و صادق رضازاده شفق، کاظم زاده ایرانشهر، ناصح ناطق، احمد کسروی، تقی ارانی و غیره بودند. و در حال حاضر مانقورت هایی نظیر عباسعلی جوادی، تورج اتابکی و سید جواد طباطبایی و... دنباله رو این تفکر فاشیستی پان فارسیسم هستند.(۱)

 دستهای نامرئی
در عصر دیجیتالی یافتن دستهای نامرئی کار چندان سختی نیست فقط کافیست سری به اتاقهای فکر در تهران و لندن زد و سراغ افرادی چون علی اکبر ولایتی و حسن روحانی، حداد عادل و شرکاء در داخل و عطا الله مهاجرانی، موسویان و پیروز مجتهدزاده در لندن و همینطور سراغ  وزیر خارجه پیشین انگلیس سِر جک استرا مشاور فراماسونهای فارس رفت.

 بازیابی زبان تورکی و احساس خطر پان فارس ها   
امروز مشکل پان فارسیسم با همه زبانهای موجود در ایران یکسان نیست. بزرگترین رقیب زبان فارسی در ایران زبان تورکی است بخاطر نفوس حداکثری و حضور در تمام عرصه های سیاسی و اجتماعی در جغرافیای وسیع و تفاوت بنیادی فرهنگی و ساختاری زبان تورکی با فارسی است. در حالیکه با زبان عربی اشتراکات ۷۰ درصدی و با کوردها و حتی بلوچها اشتراکات ریشه ای دارند. بی شک اگر همه زبانهای غیر فارس در ایران کم جمعیت و پراکنده بودند. طبیعتاً هیچگونه چالشی یا خطری زبان فارسی را تهدید نمی کرد. اگر زبانهای غیر فارس مثل زبان تالشی ضعیف و کم نفوس می بودند امروز همین شوونیست- فاشیستهای فارس، برای حفظ زبانهای مادری غیر فارسها، دایه مهربان تر از مادر میشدند. از بقال سر کوچه گرفته تا روشنفکران چپ و راست فارس و سران رژیم نه تنها مدافعان سرسخت حفظ و رسمیت همه زبانها در ایران میشدند بلکه ادعای رهبری بلامنازع مبارزه با تبعیض علیه زبانهای ملل تحت ستم جهان را در بوق و کرنا می دمیدند. آیت الله ها دهها آیه و صدها روایت و آیت الاستالنیست های کمونیست دهها مانیفست چریکی و باستانگرایان نه تنها لوحه های سفالی بلکه لوحه های طلایی در احترام به تمام زبانهای دنیا بنام کوروش جعل میکردند! 

سخن آخر 
سخن آخر اینکه وزنه و قدرت جمعیت اکثریتی تورکها و موقعیت جهانی زبانهای تورکی و عربی بر وفق مراد فاشیستهای فارس نیست. از طرفی، تغییرات بنیادی در نحوه برخورد به مسئله زبان که از مرحله مطالبه زبان مادری از حاکمیت فاشیستی رژیم عبور کرده و بصورت اعتراضات عملی روزانه و در شکل کلاسهای آموزش خانگی و یادگیری در کلاسهای خصوصی، چاپ و پخش کتابهای تورکی در مدارس، استفاده از کلاسهای درس گوناز تی وی و سایر کانالهای ماهواره ای تورکی و بهره گیری از اینترنت و سوسیال میدیا باعث فروریختن دیوار انحصار زبان فارسی شده است. شکوفایی روزافزون زبانهای غیر فارس در جغرافیای ایران، فاشیسم فارس را در خطر از دست دادن مخاطبان تحمیلی اش یعنی میلیونها غیرفارس، بسیار نگران کرده است. با وجود بی خاصیت شدن نگاه شوونیستی به مسئله زبان و فراهم شدن شرایط نسبتا خوب و استثنایی برای استفاده از زبانهای مادری، و شکست پروژه پان فارس ها، هنوز تفکر غالب در میان شوونیست های فارس بعد از تلاش نافرجام صد ساله در قتل عام زبانهای غیر فارس، توسل به زور و ادامه سیاستهای فاشیستی میباشد. عجیب اینکه در عصر انفورماتیک، متوهمان فاشیست فارس هنوز در رویای از بین بردن کامل زبانهای غیر فارس مخصوصاً زبان ۳۵ میلیون تورک آزربایجان را در سر می پرورانند. غافل از اینکه، ماشین سرکوب فاشیسم فارس در حال فرسوده شدن و قرار گرفتن در مسیر فروپاشی ایران است. چرا که با دژ محکمی بنام آگاهی، شعور ملی و حرکت ملی آزربایجان روبرو است.


********* 

 
عکس مشهور کاریکاتور از روزنامه ملاّنصرالدین که یک تورک آزربایجانی خوابیده و سه ماهیچه زبان که بر روی هر یکی نوشته شده است ( فارسی- روسی- عربی ) که با زور به دهان این شخص وارد میکنند , یک زیر نویس خوبی دارد که این آزربایجانی داد میزند ..آقایون! من خودم یک زبان در دهانم دارم چرا تلاش می کنید زبانهای دیگر ر
(( من کی دیلسیـز آنـا دان اوْل مـامیشام کی بو دیللری آغزیما سوخورسیز!...... من که بدون زبان از مادر زاده نشده ام که این زبانها را بدهن من میچپانید! ))
 "  Mənki dilsiz anadan olmamişamki, bu dilləri mənim agzima soxursiz! "


شاگردلر: آی میرزه، باخ سن الله، بیزیمده اوْز دیلیمیز وار.  قوی اونودا بیر آز اوْیرئنک.
معلیم: یوخ، یوخ اولماز! تورک دیلی اولماز! گئره ک بونو سوخام بوغازیزا (فارس دیلینی)!

این تصویر طرح روی جلد ملانصرالدین را نشان می دهد که در آن معلم مکتب خانه در حال آموزش به زبانی غیر از زبان مادری(زبان تحمیلی فارسی - روسی) به شاگردان مکتب خانه است. نوشته زیر عکس اشاره به اعتراض دانش آموزان دارد که می گویند: «میرزا! ما هم زبان مادری خودمان را داریم. اجازه بده که مقداری هم آن زبان را مطالعه بکنیم.» و میرزا مخالفت می کند و می گوید: «زبان ترکی ممنوع است. من باید این زبان را در دهان شما بچپانم!»

پیوست:

معنا و مفهوم ملت و زبان در آزربایجان (۱۳۲۰)
سه ماه بعد از اشغال ایران توسط نیروهای متفقین و تبعید رضاخان به جزیره موریس در آفریقا، روزنامه فارسی- ترکی " آذربایجان" در شمارهٔ ۲۴ آذر ۱۳۲۰ در مورد مسئلهٔ زبان، ضمن تقبیح ممنوعیت ۱۶ ساله زبان تورکی در حکومت  رضاخان، مطلبی به این مضمون منتشر کرد: «… هر ملت بایستی زبانِ ملی، آداب و رسوم خویش را حفظ کنند، مسائلِ وابسته به کارها و پیشرفت‌های خویش را خود اداره نماید. دخالت ملل دیگر، در مورد زبانِ او و مسائلِ دیگرِ او، غیرقانونی و برخلاف آزادیست. ما اعلام میکنیم که آذربایجان که دارای زبان، ملت و سنتهای مخصوص به خود است، دارای حقوق حفظ زبان مادری، آموزش در مدارس و انتشار کتاب به این زبان میباشد.» دخالت ملل دیگر (منظور فارسها) را در امور داخلی ملت آزربایجان را غیر قانونی و بر خلاف آزادی دانسته و محکوم میکند.

خیانت  و ضربه حزب توده  بزبان تورکی آزربایجانی
تقریبا نیمی از بنیانگذاران و سران حزب توده تورک و آزربایجانی بودند اما در مقابل رسمیت یافتن زبان تورکی مانقورت هایی همچون خلیل ملکی(از سران حزب توده) نیز ایستادند. او که در تبریز متولد شده بود و در تهران رشد کرده و مدت کوتاهی در آلمان تحصیل کرده بود، فارسی را با لهجه تورکی صحبت می کرد مدافع سرسخت فارسی‌سازی و تمرکزگرایی بود. اکثر اعضای کمیته ایالتی حزب توده در آزربایجان خواهان رسمیت تورکی بعنوان زبان دوم در آزربایجان بودند اما کمیته مرکزی در تهران آنرا رد کرد. با اینحال افراد شجاعی همچون احمد حسینی در کنفرانس دوم حزب توده که در مرداد ماه ۱۳۲۴ در تهران برگزار گردید بعنوان نماینده آزربایجان از سخن گفتن به زبان فارسی برای اعضای کنفرانس، سرباز زد و ریٔیسِ کنفرانس مجبور شد از مترجم استفاده کند. 
اعضای کمیته مرکزی حزب توده در تهران:  ایرج اسکندری، خلیل ملکی، عبدالحسین نوشین، دکتر رضا رادمنش، احسان طبری، عباس اسکندری، عبدالقدیر آزاد.
اعضای کمیته ایالتی حزب توده در آزربایجان: میرزا علی بیرنگ، آقازاده شاهین، صادق پادگان، میررحیم ولایی، اسدی، اسکندری، جعفر کاویان، علی شبستری و کلانتری، غلام یحیی دانشیان، میرقاسم چشم آذر ، شاندرمنی و بیریا.

فرقه دموکرات آذربایجان
چهار سال بعد از تشکیل حزب توده، در ۱۲ شهریور ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان با رهبری جعفرپیشه‌ وری و ۴۸ نفر از شخصیت های برجسته آزربایجانی که بیانیه را امضا کرده بودند اعلام موجودیت کرد. بیانیه ۱۲ شهریور به زبان تورکی آذربایجانی و فارسی، و دارای یک مقدمه و ۱۲ ماده بود. در ماده سوم چنین آمده بود: «در مدارسِ آذربایجان، تا کلاس سوم تدریس فقط به زبان آذربایجانی خواهد بود و از آن به بعد زبان فارسی به عنوان زبان دولتی، توام با زبانِ آذربایجانی تدریس خواهد شد. تشکیل دانشگاهِ ملی در آذربایجان یکی از مقاصدِ اصلیِ فرقهِ دموکرات است». البته بعد از تشکلیل حکوت ملی، زبان تورکی را بعنوان زبان رسمی و دولتی در تمام سطوح اعلام کرد.

ممنوعیت زبان تورکی در احزاب ایران مرکز
در تمام احزاب (چپ و راست) مدعی دمکراسی فارس- ایران مرکز که اعضای آسیمیله شده تورک و مانقورت دارند استفاده از زبان تورکی ممنوع است و بعضاً بصورت ابزاری در حد سرود خوانی برای تبلیغ گروه خود استفاد میکنند. گروه تروریستی مجاهدین ضد خلق اعضای خود را در صورت محاوره بزبان تورکی جریمه، تنبیه و اخراج میکند.

تورکان پارسی نویس
تورکان پارسی نویس که زبان خود را فروختند و دانسته و ندانسته به غنای زبان قاتل(فارسی) و تضعیف ربان مادری خود تورکی دست زدند. تورکان پارسی نویس گهگاه نحوِ زبانِ مادری شان را بی اختيار به کار برده و يا مَثل هایِ تورکی را به فارسی ترجمه و وارد زبان فارسی کرده اند. علی اکبر دهخدا که بزبان تورکی هم مسلط بود در کتاب امثال و حِکَمِ، بسیاری از مَثل هایِ تورکیِ آذربايجانی را به فارسی ترجمه و بعنوان ضرب المثل فارسی جعل کرده است. کسروی،عبّاس زرياب خويی، محمّد علی موحّد، محمّدحسن لطفی، عبدالرحيم طالبوف تبريزی، ميرزا جعفر قراجه داغی، مترجمِ نمايشنامه هایِ آخوندزاده، ايرج ميرزا تبریزی، شاهزاده ی قاجار و شهریار، علام حسین ساعدی، رضا براهنی و...  در شعر و نثرِ معاصرِ فارسی اثر گذاشته و بسیاری از واژه ها و اصطلاحاتِ رايجِ تورکی را وارد زبان فارسی کرده اند.


« با آموختن پنج دقیقه زبان ترکی هم در هر مدرسه یا دانشگاه آذربایجان مخالفم ...میخواهم آموزش فارسی را اجباری و مجانی و عمومی نمایند و وسائل این کار را فراهم آورند تا ظرف سه سال یا زودتر همه مردم بدون استثنا هر دو زبان را بدانند . پس از آن کم کم و خود بخود کلمات فارسی به قدری در لهجه ترکی داخل خواهد شد که اقلا صدی شصت فارسی خواهد بود و این نسبت روز به روز زیادتر می شود تا به صدی هفتاد برسد و دو زبان یکی خواهد شد . ..اگر این سیاست فرهنگی را دولت بپذیرد و ملّت هم کمک کند، چه در آذربایجان و چه سایر شهرستانها، برای من تردیدی نیست که بی هیچ زحمت و دردسری برای هیچ کس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید بی آنکه آذربایجانیها احساس کرده باشند بعد از پنجاه سال به زبان فارسی ناحیه خودشان که باید آنرا لهجه " آذری تازه " خواند صحبت خواهند کرد... باید حتما اینکار به دست خود آذربایجانیها صورت گیرد...آذربایجانیان باید خودشان پیشقدم شده و زبان ملی خود را رواج دهند تا کم کم ترکی که خارجی است برود... مطلب از دو حال خارج نیست: یا آذربایجانی ایرانی هست، یا نیست. اگر هست ترک نمیتواند باشد.»
زبان فارسی در آذربایجان ، گرد آوری ایرج افشار- تهران ، چاپ اول, سال 1368



افکار فاشیستی محمود افشار یزدی
”  تنها فایده ای که برای تدریس زبان ترکی در دبستانها و رواج رسمی آن در ادارات میتوان تصور نمود سهولت برای کودکان و مردم است… برای هرکس آسانتر است با زبانی که از مادر آموخته صحبت کند تا زبانی که باید در مدرسه بیاموزد ؛ اما زبان ترکی در آذربایجان تنها همین یک جنبه را ندارد . زبان ترکی یکی از عناصر مهم ملیّت بلکه مهمترین آنهاست، .. اگر مردم آذربایجان توانستند روزنامه های  ترکی را به آسانی  بخوانند و به ترکی چیز بنویسند و شعر بگویند دیگر چه نیازی به فارسی خواهند داشت؟… نگارنده با آموختن پنج دقیقه زبان ترکی هم در هر مدرسه یا دانشگاه آذربایجان مخالفم …میخواهم آموزش فارسی را اجباری و مجانی و عمومی نمایند و وسائل این کار را فراهم آورند تا ظرف سه سال یا زودتر همه مردم بدون استثنا هر دو زبان را بدانند . پس از آن کم کم و خود بخود کلمات فارسی به قدری در لهجه ترکی داخل خواهد شد که اقلا صدی شصت فارسی خواهد بود و این نسبت روز به روز زیادتر می شود تا به صدی هفتاد برسد و دو زبان یکی خواهد شد . ..اگر این سیاست  فرهنگی را دولت بپذیرد و ملّت هم کمک کند، چه در آذربایجان و چه سایر شهرستانها،  برای من تردیدی نیست که بی هیچ زحمت و دردسری برای هیچ کس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید  بی آنکه آذربایجانیها احساس کرده باشند بعد از پنجاه سال به زبان فارسی ناحیه خودشان که باید آنرا لهجه ” آذری  تازه ” خواند صحبت خواهند کرد… باید حتما اینکار به دست خود آذربایجانیها صورت گیرد…آذربایجانیان باید خودشان پیشقدم شده و زبان ملی خود را رواج دهند تا کم کم ترکی که خارجی است برود…  مطلب از دو حال خارج نیست: یا آذربایجانی ایرانی هست، یا نیست. اگر هست ترک نمیتواند باشد..”


محسنی رئیس فرهنگ استان آذربایجان می‌گفت: «هر کس که ترکی حرف می‌زند، افسار الاغ به سر او بزنید و او را به آخور ببندید.». 
ذوقی، رئیس فرهنگی که بعد از محسنی آمد صندوق جریمه ترکی حرف زدن در دبستانها گذاشت.


تقی ارانی:
(۱۲۸۱ تبریز- ۱۳۱۸ تهران) در خانواده‌ای از طبقه متوسط ترک در تبریز متولد شد. در یکی از معدود مدارس غیرمذهبی این شهر تحصیل کرد و به تهران رفت.  ارانی در سال ۱۳۰۱ از هنرستان فنی فارغ التحصیل شد و برای ادامه تحصیل در رشته شیمی به برلین رفت. وی در آلمان با اندیشه‌های سوسیالیستی آشنا شد افکار چپ نتوانست دیدگاه‌های ناسیونالیستی فارسی او را در مورد مسئله زبانی تغییر دهد. ارانی در مقاله‌ای با عنوان «آذربایجان: مسئله حیاتی و مماتی برای ایران» که در برلین چاپ شد از حذف زبان ترکی از استان محل اقامت خود دفاع کرده و ادعا کرد که مردم آذربایجان که در نتیجه تهاجم مغول زبان فارسی را فراموش کرده‌اند دلواپس هستند تا آن را دوباره فرا بگیرند: «همه آنهایی که خوبی ایران را می‌خواهند، بطور ویژه وزارت آموزش و پرورش، بایستی تمام تلاش خود را برای جایگزینی ترکی با فارسی بکار بگیرند. آنها باید به آذربایجان، معلمان مدرسه فارسی، کتابهای فارسی، مجلات فارسی و روزنامه‌های فارسی ارسال کنند.»

  
شاعر فارس ملک الشعرایِ بهار با افکار فاشیستی اش یکی از مشوقان نویسنده گان و شاعران تورکِ پارسی گوی، مانقورد شده و خودزنهای آزربایجانی از جمله کسروی بود. باینحال سر اختلافی با کسروی درافتاد و بنا به رسمِ ناخوشايندِ شاعرانِ فارس، مزد جانفشانیهای احمد کسروی را با شعری که در هَجو او سرود داد با این مطلع : 
«ای سیّد تُرک، کسروی از چه شدی؟ » (ای تورکه...، فارس آدم از چه شدی؟) حتی او را سزاوار اين نمی دانست که نامی فارسی برایِ خود بگزيند.

سید احمد کسروی

احمد کسروی (۱۲۶۹ تبریز- ۱۳۲۴ تهران) با ارائه تئوری ” زبان آذری ” و نوشتن جزوه پنجاه و چند صفحه ای “آذری یا زبان باستان آذربایجان “ تلاش میکرد ترکان آذربایجان را فارس و یا ترک شدگانی معرفی کند که درگذشته  زبان فارسی و یا یکی از لهجه‌های فارسیان باستان را داشته اند که بعدا و با حاکمیت سلاطین ترک در ایران زبانشان ترکی شده است ؛ وی در مقاله ای می نویسد :

” راجع به زبان هم خودتان بهتر می دانید ، غریزه فطری و عادت از عواملی است که تغییر آن خیلی مشکل است ، وقتی پدر ، مادر و برادر من از طفولیت با من ترکی حرف زده و می زنند ، چگونه می شود من این زبان را دوست نداشته باشم و اظهار نفرت کنم …. اگر مقصود این بود که برای آسانی کار درسها در سالهای نخست دبستانهای آذربایجان به ترکی باشد ما با آن دخالت نمی کردیم ، زیرا راه حل بحث آن بود که زحمت تدریس با زبانی که از دو زبانی در میانه آذربایجان و دیگر جاهای ایران پدید می آید سنجیده شود و به هر حال این اهمیت را که ما به آن دخالت کنیم نداشت؛ ولی همه میدانند که موضوع زبان در آذربایجان معنی های دیگری را دارد و همیشه مقاصد دیگری در پشت سر این عنوان می باشد .” 

در اصل کسروی بر اساس “تئوری توطئه” و احساس اینکه اگر زبان ترکی در ایران در حدّ محدود هم در میان مردم آذربایحان تدریس شود و ترکان آذربایجان با توجه به کثرت جمعیتشان روزی بخواهند برای دستیابی به حقوق برابر با فارس زبانان، مثلا بخواهند زبان ترکی هم در ایران مثل زبان فارسی رسمی شود آنموقع ممکن است مشکلی برای کشور ( در اصل برای حکومت پهلوی) پیش آید!

بر اساس این تئوری توطئه، کسروی پای روی حقوق ابتدایی میلونها انسان و حقایق میگذارد تا با ایفای نقش خود در نابودی زبان و فرهنگ ترکی و آماده سازی زمینه برای هضم ترکان در سیاست دیکتاتوری فارسی سازی حکومت پهلوی، آخرین تیر مانقوردی خود را  برای نابودی هویت خود و زبان و فرهنگ ترکان آذربایجان در قالب تئوری “زبان آذری” برسینه مادر رها  سازد و خیالش از توّهم توطئه خلاصی یابد!
کسروی در مجله پیمان از شعار «یک پرچم، یک آئین، یک زبان» سخن می‌راند: «گوناگونی و تنوع مذاهب و زبا‌ن‌ها و اندیشه‌ها مانع وحدت ملی است و باید با یکایک آنها در نبرد باشیم».
شاعر فارس ملک الشعرایِ بهار با افکار فاشیستی اش یکی از مشوقان نویسنده گان و شاعران تورکِ پارسی گوی، مانقورد شده و خودزنهای آزربایجانی از جمله کسروی بود. باینحال سر اختلافی با کسروی درافتاد و بنا به رسمِ ناخوشايندِ شاعرانِ فارس، مزد جانفشانیهای احمد کسروی را با شعری که در هَجو او سرود داد با این مطلع : «ای سیّد تُرک، کسروی از چه شدی؟ » حتی او  را  سزاوار اين نمی دانست که نامی فارسی برایِ خود بگزيند.

مجلهٔ نژادپرستانه ایرانشهر

حسین کاظم زاده ایرانشهر(۱۲۶۲-۱۳۴۰) در شهر تبریز چشم به جهان گشود. او معتقد بود که «داشتن زبا‌ن‌های مختلف، لباسهای مختلف و عادات و مراسم مختلف باعث اختلاف و تشتت میگردد». 

حسین کاظم زاده ایرانشهر

او فرهنگ خود زنی را عملا با تشکیل انجمنی مخفی به نام «انجمن برادران ایرانی» در استانبول آغاز کرد. مدتی دیپلمات سفارت ایران در لندن بود.  از سال ۱۳۱۵ در روستای دگرسهایم سوییس اقامت و بمدت شش سال در برلین با همکاری ابراهیم پورداوود و چند تن دیگر مجلهٔ نژادپرستانه ایرانشهر را منتشر می‌کرد. شمارهٔ نخست این مجله در ۲۲ ژوئن ۱۹۱۹ در ۱۶ صفحه انتشار یافت.


 

عباس اقبال آشتیانی از عناصر ضد ترک، متولد ۱۲۷۵ شهر آشتیان و درگذشت ۱۳۳۴ شهر رم ایتالیا ( به عنوان رایزن فرهنگی ایران در ایتالیا ) در عمر ۵۹ ساله خود که همواره در زمان رضاشاه و فرزندش پستهای مهمی داشته بر علیه ترکان و زبان ترکی گستاخانه قلم فرسایی کرده و زبان ترکی را « خَرمهره و خَزَف » و فارسی را « دُرّ و گُهر » خطاب می کند:
« … مضحک و عجیب نیست که جمعی مغرض یا بی خبر آنرا [ زبان ترکی را ]  به جای فارسی رسمی نمایند. اگر کسی ازعقل و ذوق نصیبی داشته باشد در معامله و مبادله هیچوقت دُرّ و گُهر را به خَرمُهره و خَزَف برابر نمی سازد.»
غلامعلی رعدی آذرخشی

غلامعلی رعدی آذرخشی: وزیر مختار و سفیر کبیر دوران محمدرضا پهلوی بود که از پدر و مادر  تفرشی مقیم آذربایحان در سال ۱۲۸۸ در تبریز به دنیا آمد و در سال ۱۳۷۸ و در ۹۰ سالگی در تهران درگذشت. وی در یکی از اشعارش دشمنی خودرا بر علیه زبان ترکی چنین بیان می کند: 
چند تن گمراه فرصت جو در آذربایجان
می زنند از بهر ” ترکی” سینه در این گیرو دار
از پی ترویج ترکی خصم جان پارسی
جمله در بیگانه پروردن شده پروردگار
در بَرِ بار خَزَف گوهر شکستن کارشان
تا مگر بهتر شودشان زین شکستن کار و بار  
لیک گویم بر ” دری” تفضیل ترکی نارواست
شهد نوشان را نباشد رغبتی بر زهرمار 

عارف قزوینی

عارف قزوینی شاعر دوره رضاخان که بیشتر عمر خودرا در عزلت و تنهایی گذراند و به جای تشکیل خانواده با سگش زندگی می کرد در میدان پانفارسی و تفکر راسیستی و غیر انسانی، گوی سبقت را از دیگران ربوده در شعر گستاخانه، احساسات ناپاک و افکار درونی خود را علیه ترکان و زبان ترکی چنین بر زبان می آورد:

” زبان ترک از برای قفا کشیدن است

صلاح پای این زبان ز مملکت بریدن است

دو اسبه با زبان فارسی از ارس پریدن است

نسیم صبحدم برخیز ، بگو به مردم تبریز

که نیست خلوت زرتشت، جای صحبت چنگیز …”  

“اقرار کردم و گفتم هزار لعنت حق به ترک و پدر ترک از صغیر و کبیر…”!!

( دیوان عارف ص ۲۹ ) 
 
تجربه تاریخی
 از دکتر غلامحسین ساعدی درباره یک سال تجربه حکومت ملی آذربایجان و اینکه مردم به زبان خودشان می‌گفتند و می‌نوشتند و می‌آموختند: «تنها در فاصله سال‌های ۲۴ و ۲۵ بود که کودکان دبستانی آذربایجان دریافتند که مدرسه چندان جای وحشتناکی هم نیست و می‌شود از درس و مشق، نه تنها عذاب نکشید و نترسید که بسیار هم لذت بُرد، چرا که به یک باره هیولای زبان خارجی از توی کلاس‌ها بیرون رانده شد و همه به زبانی می‌خواندند و می‌نوشتند که حرف هم می‌زدند. پیش از آن هر روزه مدرسه عذاب وحشتناکی بود، انگار بچه را هر روز تحویل جزیره‌ای می‌دادند که ساکنین آن مجبور بودند با زبان یاجوج و ماجوج حرف بزنند و نفهمیدن این کلمات غریبه علاوه بر عقوبت، خفت و خواری فراوانی هم همراه داشت و حرف زدن به زبان خودی همراه بود با نوازش کف دست‌ها با ترکه‌های خیس خورده بود.
 

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home