Wednesday, June 13, 2018

به بهانه حضور رضا پهلوی در مراسم صدمین سالگرد استقلال آزربایجان شمالی

اومود دوٌزگوٌن
June 13,2018
  
حرکت ملی آزربایجان  جنوبی در طی ۳۰ سال گذشته به عنوان یک جنبش مردمی و پویا در شکل پلورالیزم خود شاهد جذب و دفع گرایشات  و طیفهای مختلف بوده و در هر دوره ای با چالش مدیریتی خاصی روبرو شده است که مدیریت حضور رضا پهلوی درجشن آزربایجانیها مورد اخیر آن است.

چالشهای مدیریتی طیفها در حرکت ملی
طیف اول: اولین و جدی ترین چالش، مدیریت جذب و دفع فعالین آزربایجانی با گرایش ملی وابسته به گروههای سیاسی چپ فارس بودند که از ورود مستقل به مبارزه ملی برعلیه شونیزم فارس پرهیز می‌کردند و با شانتاژهای مخرب سعی در انحصار گفتمان مسئله ملی آزربایجان در گروه های کمونیستی فارس داشتند. که خوشبختانه با همت فعالین ملی، ماهیت فریبکارانه این گروها افشا شد و با دست رد زدن به سینه دغلبازان گروهای چپ فارس وعناصرآسیمیله شده آن، توانست گفتمان مستقل ملی آزربایجان را محکم به پیش برد و تعداد قابل توجهی از نیروهای چپ که صادق و ملی بودند را به حرکت ملی جذب کند.

طیف دوم: نیروهای اصلاح‌طلب خودی در داخل بودند که فریب حجت الاسلام محمد خاتمی و اطرافیانش را خورده و با مماشات در پی اخذ حق و حقوق از ناقضان درجه یک حقوق ملت آزربایجان بودند. که با افشاگریهای فعالین ملی، فریبکاریهای اصطلاح طلبان شوونیست رو شد و با تحریم جنبش سبز فارس کاملاً طرد شدند.

طیف سوم: عوامل نفوذی رژیم جمهوری اسلامی در لباس‌های مختلف به صورت ملیت چی نماها  و به قصد تفرقه اندازی و ایجاد نیروی پارالل وارد حرکت ملی شده اند. همینطور شبکه مخفی مهران بهااری (سربازان گمنام امام زمانی) که یک جریان ایرانگرایی  تورکان ایرانی در ظاهر تورک گرایی افراطی اما در باطن همان پان ایرانیستهای خجالتی ضد استقلال آزربایجان هستند که دشمن تفکر آزربایجان مرکز و مبلغ تفکر تهران مرکز برای حفظ تمامیت ارضی زندان ملل (ایران) هستند.  که عمداّ با نامهای جعلی در فضای مجازی فعال میباشند که بخوبی در حال مدیریت شدن از طرف فعالین ملی می باشند.

طیف چهارم: اندک شماری از فعالین ملی در خارج هستند که خیلی دموکرات تر از دمکرات های غربی شده و با توسل به دیالوگ در صدد سهم خواهی از متولیان نژادپرستی و شوونیزم فارس که خود را نه ملت و نه قوم فارس می دانند بلکه تافته جدا بافته یعنی ارباب و سرور همه میدانند. و خیال می کنند که چندین هزار سال پیش از کرات دیگر با نژاد آریایی آلمانی اما با قیافه های هندی وارد فلات ایران شده و صاحب این سرزمین هستند.

طیف پنجم: تعدادی از فعالین فدرالیستچی برای ایران هستند که در صدد برپایی سیستم فدرال بدون مشارکت نمایندگان ملت حاکم فارس بوده و دوشادوش احزاب خشونت طلب و تروریستی کوردی مسلح به دنبال گل رز در باغ خیالی فدرالیسم میگردند.

طیف ششم: تعداد انگشت شماری از طیف به اصطلاح سکولار دموکرات فارس هستند که با تلطیف نظرات شوونیستی خود و تاکید بر حق آموزش زبان مادری (نه بزبان مادری) سعی در فریب افکار عمومی دارند و پیوستن احتمالی رضا پهلوی به این طیف بعنوان وارث بانیان سیستم شوونیستی، فاشیستی و عاملان جنوساید فرهنگی، هویتی و زبانی ملل غیر فارس هستند که میخواهند کارت دموکراسی را بازی کرده و بدون عذر خواهی و محکوم کردن گذشته تاریک خود و اسلافشان در صدد تبرئه خود و یافتن سردار ملی از آزربایجان برای حفظ زندان ملل و استمرار حاکمیت شوونیستی استعماری فارس میباشند. بدیهی است که سه مورد آخر و موارد پیش روی دیگر نیز توسط فعالین ملی با درایت کامل بخوبی مدیریت شده و خواهد شد. 

با توجه به سابقه تاریک  و خونباری که رضاشاه و محمدرضاشاه به عنوان پدربزرگ و پدر رضا پهلوی که هر دو فاشیست و دیکتاتور و شونیست فارس بودند و جنایات متعدد فرهنگی اقتصادی و انسانی که در حق ملت آزربایجان جنوبی مرتکب شده اند که از حافظه تاریخی ملت تورک آزربایجان هرگز پاک نخواهد شد. لذا هیچگونه روزنه ای برای تبری جستن این پدر و پسر جنایتکار باقی نمانده است. اما  رضا پهلوی که قبل از انقلاب ۵۷ نوجوانی بیش نبوده امروز به عنوان عامل و یا تاوآن ده خطاهای اجدادش نباید مورد قضاوت قرار بگیرد. با اینحال، درسابقه سیاسی چهل ساله اخیر او هیچ نشانی از محکوم کردن اعمال و جنایات بیشمار پدر بزرگ و پدرش دیده نشده است. او بصراحت کودتای انگلیسی رضاخان در سرنگونی حکومت ترکان قاجار و تورک ستیزی را, ایران نوین و کشتار بی رحمانه مردم  بیگناه را به هنگام اشغال آزربایجان جنوبی هنوز روز نجات آزربایجان (۲۱ آذر ۱۳۲۵) می‌خواند. اما بر کسی پوشیده نیست که این گفتمان در طول بیش از نود سال در جامعه الیت و روشنفکر و حتی مردم عادی فارس نهادینه شده است و با یک تلنگار نمی توان افکار فاشسیتی اینان را یک شبه تغییر داد. حاکمان و روشنفکران جامعه استعمارگر فقط زمانی عقب نشینی می‌کنند که تداوم حااکمیت  و تسلط خودشان را بر دیگر ملل، در معرض خطر ببیند.

بیداری ملت های در زنجیر استعمار نظام حاکم در ۳۰ سال گذشته و رشد پرشتاب و همه گیر مبارزه ملی مدنی با دادن هزینه های سنگین از فاز دفاعی وارد فاز هجومی به سیستم فاشیستی شوونیستی فارس حاکم شده است و مقوله کج بودن پایه های سیستم استعماری و پوسیده گی آن وارد گفتمان همگانی شده است و موضوع ادامه سیستم شوونیستی استعماری در یک کشور کثیرالمله را زیر سوال برده است تا جاییکه ادامه این سیستم بعد از تغییر رژیم فعلی نیز غیر ممکن خواهد بود و بدون تغییرات بنیادی در سیستم نود و چند ساله، فروپاشی ایران حتمی خواهد بود.

بازیگران سیاسی در عرصه قدرت اپوزسیون فارس در داخل و خارج برای مقابله با این بحران دست به کار شدند. بخشی از آنها ناچار به تلطیف اندیشه های شوونیستی خود شده و از شناسایی حق و حقوق اولیه ملت ها مانند تدریس زبان مادری و خودگردانی استانی یا منطقه ای تحت حکومت غیر متمرکز و حتی از فدرالیسم صحبت می کنند! هر کدام از این مباحث از زوایای مختلف بررسی شده و نگارنده نیز در مقالات خود که در وب لاگ شخصی ام موجود است به آنها پرداخته ام.

حضور رضا پهلوی

دعوت و یا حضور شخصی رضا پهلوی در مراسم بزرگداشت صدمین سال استقلال آزربایجان شمالی درواشنگتن قابل تاَمل است. راجع به سابقه این گونه مراسم ها باید گفت که همه ساله سفارت آزربایجان شمالی در واشنگتن و سایر نمایندگی های دولت آزربایجان مراسم بزرگداشت روز ملی استقلال آزربایجان شمالی را برگزار میکند و دعوت از افراد سرشناس و دیپلماتهای دولت میزبان و سفیران دیگر کشورها و حتی نمایندگان جوامع چند ملیتی در آمریکا چیز تازه ای نیست. در مواردی حتی از طریق وب سایت سفارت هر شهروند آمریکایی میتواند با قبول پروتکل مراسم, ثبت نام و شرکت کند. برای نمونه در سال ۲۰۰۶ در محل کنسولگری آزربایجان در لس آنجلس افراد مختلفی در مراسم 28 May شرکت کرده بودند که در میان آنها یک آزربایجانی مانقورت پانفارس و چند نفر از ایرانی های متعلق به فارس ها که یکی از آنها گوینده سابقه دار رادیو تلویزیون ایران در لس آنجلس بود درآن شرکت کرده بود که حضور آنها برای ما آزربایجانیهای جنوبی تعجب آور بود. حتی مشاجره کوتاهی نیز با یکی از آنها در میان بود که به رسم مهمان نوازی گذشت. همان موقع از آقای الین سلیمان اف (سفیر فعلی) که آن موقع سرکنسول ۱۳ ایالت غربی در لس آنجلس بود مسئله را جویا شدم که ایشان گفتند که به اکثر کامیونیتی های مقیم لس آنجلس خبر برگزاری و دعوت را داده ایم «هدف ما تنها شناساندن آزربایجان و روز ملی و تاریخی ماست» آقای سفیر در مدیای کالیفرنیا هم فعال بودند و با رادیو ایران نیز مصاحبه بزبان انگلیسی انجام داده بودند و این رویه تابحال ادامه پیدا کرده است.
با وجود حساسیتهای زیاد برای حضور بعضی از اشخاص از طیف شوونیزم فارس و اندک آزربایجانی پان فارس مانقورت، مسئولیت کامل برگزاری این گونه مراسم ها فقط بعهده سفارت میباشد. اتهام زنی و جار و جنجال راه انداختن راهکار مناسب در مسائل اینچنینی نیست.

بنابراین جنبه‌های مختلف حضور نمادین باقیمانده از سلطنت مخلوع و حامل تفکر فاشیستی پان فارسیسم را باید در نظر داشت. البته شکی نیست که امثال رضا پهلوی صرفاّ برای تبریک گویی به محافل ما قدم نمیگذارند و بدنبال اهداف و منافع گروهی خود هستند. خوشبینانه ترین حالت این است که بالاترین نماد فارس که سردسته انکارگران هویت تورکی آزربایجان شمالی است و تا همین دیروز با تبلیغات دروغین خود، حتی نام آزربایجان را قبول نکرده و آنرا تحت عنوان خود ساخته «آران» و هفده شهر قفقاز بخورد مردم می‌دادند در جشن استقلال مقابل پرچم و سرود آزربایجان به احترام بیاستند خیلی معنی دارمیباشد.  با وجود حساسیتهای قابل درک، تنها نکته مثبت اینستکه بازیگران شوونیزم فارس در موضع ضعف و تدافعی قرار گرفته و دارند شیوه گفتمان خود را هر چند اندک تغییر میدهند. و حتی آهسته آهسته وارد گفتمان فرهنگی و سیاسی تحت مدیریت حرکت ملی می شوند. و این خود حکایت از قدرت گیری فزاینده حرکت ملی آزربایجان در سال های اخیر را دارد.  از مشارکت ۵ سال پیش اسماعیل نوری علا در مناظره گوناز تی وی و برنامه‌های دیالوگ و شرکت بعضی ازافراد سیاسی متعلق به فارس, بعنوان نماینده اتنیک فارس در کنفرانس تبریز در سوئد و اخیراً رضا پهلوی در جشن استقلال ملی آزربایجان شمالی, بیانگر تحول نسبی در اندیشه ی منجمد حامیان سیستم استعمارگر شونیزم فارس است. از طرفی دیگر روند این جریانات باعث چنددستگی این گروه ها شده که میتواند به سست شدن پایه‌های فکری سیستم استعماری شوونیزم فارس شتاب بیشتری ببخشد.

خروج احتمالی بعضی از الیت فارس از تفکر شوونیستی مرکزگرا خطری برای به انحراف کشیدن و یا ضربه زدن به حرکت ملی آزربایجان ندارد چون دشمن شناخته شده را به راحتی می شود مدیریت کرد.  خطر اصلی از طرف بعضی از خود فروخته گان به رژیم و مانقورتها و نفوذیهای فعال میلتچی نما هستند که فعالان حرکت ملی در مدیریت آنها باید دقت بیشتری داشته باشند. البته اشخاصی هم هستند که با وجود سال‌ها مبارزه , خود را در بده بستان های یکطرفه تحت مدیریت دشمن و یا رقیب قرار می دهند و مشغول زمزمه " ای مرز پر گهر " و شاهنامه خوانی و یا در کنار نقشه زیاده خواهی کردی و پرچم تروریستهای پ ک ک از اتحاد دو خلق صحبت میکنند! مانند حضور کنترل شده در تلویزیون های فارسی زبان VOA میهن تی وی BBC،TV تیشک TV کردی و غیره و بعضاّ  در نقش تک تیرانداز در کنگره ملتهای غیرفارس و یا سازنده گان و برنامه‌ ریزان سیستم فدرالیسم بدون مشارکت ملت حاکم یعنی فارس و همینطور شرکت مانقورت ها و نیمه مانقورتهایی نظیر بابک امیرخسروی، بهزاد کریمی و ماشاالله سلیمی در گروه های چپ کمونیستی و حسن شریعتمداری در جمهوریخواهان ایران - پاریس که تنها مشغله اینها شده هزینه کردن از نام آزربایجان و تورک و یقه پاره کردن برای حفظ یکپارچگی زندان ملل یعنی ایران. البته سخن گفتن در مورد یکایک اینها در این مقال نمی گنجد و فقط اشاره ای به ظهور ناگهانی آقای حسن شریعتمداری در جلد آزربایجانی و با زبان تورکی، آنهم بعد از ۳۸ سال غیبت از حرکت ملی، بدنبال اعتراضات دیماه ۹۶ پیام تورکی فرستاده و همه را با ایما و اشاره هخا گونه لوس آنجلسی به فرودگاه تبریزمیخواند که چمدان ها را بسته است! اما حافظه تاریخی ملت تورک آزربایجان نشان میدهد که ایران پرستی افراطی ایشان و حسن نزیه ها, نهضت خلق مسلمان و آیت الله شریعتمداری را تسلیم دارو دسته خمینی کرد. و در عرصه قیام ملی خرداد ۸۵ زمانیکه میلیونها تورک آزربایجانی در تمام شهرها با خون خود می نوشتند "هارای هارای من تورکم" چرا زبان تورکی ایشان شکوفه نکرد. بعد از ۳۸ سال خدمت دردامان شوونیزم فارس و اکنون با بازی درنقش قوم تورک, بعنوان سوپاپ اطمینان شوونیزم استعمارگر نقش آفرینی میکند. اما گویا خیلی دیر از خواب بیدار شده و پریشان حال, فریبکارانه و در ظاهر به فکر دغدغه ملت آزربایجان افتاده است اما در باطن برای جلوگیری از فروپاشی سیستم استعمارگر شوونیزم فارس به میدان آمده است.

سخن آخر 
سخن آخر اینکه حرکت ملی آزبایجان با کسب تجربیات گرانبها, تابحال از موانع سختی عبور کرده است. در تولید گفتمان و آگاهی دهی خیلی موفق عمل کرده و توانسته است میلیونها فعال ملی را درخود پرورش دهد. البته  در تبلیغات و لابی گری ضعیف بوده است. مهمتر آنکه خوشبختانه در مدیریت بحرانها تا حد زیادی خوب عمل کرده است.  لذا ضمن ایستادگی و مراقبت هوشیارانه ازدشمنان شناخته شده ای چون رضا پهلوی، با دقت بیشتری مراقب نفوذیهای رژیم، مانقورتها و ملیتچی نماها نیز باشیم. 


0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home